یکی از مولفههای مهمی که میتواند نقش زیادی در پیشرفت مهارتها اجتماعی ما داشته باشد و به مدیریت روابط اجتماعی کمک کند، هوش هیجانی یا EI است. اما هوش هیجانی چیست؟ هوش هیجانی که به آن هوش عاطفی نیز گفته میشود، نخستین بار در دهه 1990 توسط روانشناسی به نام پیتر سالووی مطرح شد. این روانشناس معتقد بود افرادی که EI بالاتری دارند، بهتر میتوانند عواطف خود و دیگران را درک کنند و با ایجاد تمایز میان احساسات مثبت و منفی، روابط اجتماعی و عاطفی بهتری داشته باشند.
ما قصد داریم در این مقاله از دانشگاه کسب و کار به پرسش هوش هیجانی چیست بپردازیم؛ سپس مزایای آن در حوزههای مختلف را بررسی کنیم. پس تا پایان مقاله همراه ما باشید تا با این مولفه مهم آشنا شوید و با اتخاذ راهکارهایی ساده، مهارتهای اصلی آن را تقویت کنید.
هوش هیجانی یا EQ چیست؟
هوش هیجانی یا ضریب عاطفی (EQ) توانایی درک، تفسیر، نمایش، کنترل، ارزیابی و استفاده موثر و سازنده از احساسات در ارتباطات و تعامل با دیگران است. این هوش شامل مهارتهایی مانند همدلی و خودآگاهی میشود که به ما کمک میکند موقعیتهای اجتماعی را مدیریت کنیم و روابط قویتری ایجاد کنیم.
دنیل گلمن، پیشگام تحقیقات هوش هیجانی، اجزای اصلی هوش هیجانی را شامل خودآگاهی، خودتنظیمی، آگاهی اجتماعی و مهارتهای مدیریت تعارض شناسایی کرده است.
تفاوت ضریب هوشی و هوش هیجانی چیست؟
در حالی که ضریب هوشی (IQ) هوش شناختی و توانایی حل مسئله را اندازهگیری میکند، ضریب عاطفی (EQ) بر درک و مدیریت احساسات تمرکز دارد. برخلاف IQ که در طول زندگی یک فرد نسبتاً ثابت میماند، EQ را میتوان با گذشت زمان توسعه و بهبود بخشید. EQ بالا میتواند به ارتباط بهتر، مدیریت استرس و موفقیت در روابط شخصی و حرفهای کمک کند. تفاوت این دو عامل در توانایی خاصی که ایجاد میکنند نیز مشخص است:
- IQ: هوش شناختی، توانایی حل مسئله
- EQ: درک احساسات و توانایی مدیریت آنها
تعادل بین IQ و EQ برای یک فرد کامل ضروری است؛ زیرا هر دو در جنبههای مختلف زندگی به موفقیت کمک میکنند.
نقش احساسات در تصمیمگیری
احساسات نقش مهمی در فرآیندهای تصمیمگیری ما دارند. شناخت و درک احساسات میتواند بینشهای ارزشمندی ارائه دهد و تصمیمگیری را بهبود بخشد؛ بهویژه در موقعیتهایی که شامل روابط بین فردی یا آگاهی اجتماعی است. برای مثال، همدلی میتواند به ما کمک کند تا دیدگاه دیگران را درک کنیم و زمینهای مشترک برای همکاری پیدا کنیم. تصمیمگیری نه تنها در مورد منطق است، بلکه در مورد شناخت و برخورد موثر با احساساتی است که میتواند انتخابهای ما را تحت تاثیر قرار دهد.
در نتیجه، هوش هیجانی شامل توانایی درک، تفسیر و مدیریت احساسات میشود که منجر به بهبود ارتباط، تصمیمگیری و ایجاد رابطه میشود. توسعه هوش هیجانی میتواند به رشد شخصی و حرفهای منجر شود.
چهار مرحله هوش هیجانی چیست؟
بر اساس نظریه روانشناسان، هوش هیجانی مراحل مختلفی دارد که به این ترتیب است:
مرحله اول: خودآگاهی
خودآگاهی بنیاد هوش هیجانی است و شامل شناخت و درک احساسات و تأثیر آنها بر خود و دیگران میباشد. با هماهنگی با احساساتمان، میتوانیم زندگی خود را بر اساس وضعیت عاطفیمان به طور موثر مدیریت کنیم. به این ترتیب، این امکان را به ما میدهد تا نقاط قوت، ضعف و ارزشهای خود را دقیقتر ارزیابی کنیم. توسعه خودآگاهی بسیار مهم است، زیرا به ما امکان میدهد مناطقی را که نیاز به بهبود دارند شناسایی کنیم و از احساسات خود به صورت سازنده استفاده کنیم.
مرحله دوم: خودمدیریتی
هنگامی که از طریق خودآگاهی درک خوبی از احساسات خود پیدا کردیم، مرحله بعدی خودمدیریتی است. این مرحله شامل کنترل احساسات و سازگاری با شرایط در حال تغییر است. با مدیریت موثر احساساتمان، میتوانیم آنها را به اقدامات و واکنشهای مثبت هدایت کنیم. این مهارت شامل استفاده از تکنیکهایی مانند ذهنآگاهی، مدیریت استرس و تنظیم هیجانی برای حفظ تعادل عاطفی سالم است. با افزایش تواناییهای خودمدیریتی، مقاومتر میشویم و قادر به مقابله با چالشها و شکستها خواهیم بود.
مرحله سوم: آگاهی اجتماعی
آگاهی اجتماعی به توانایی ما در درک، تفسیر و پاسخ به احساسات دیگران اشاره دارد. این مهارت به ما امکان میدهد با دیگران همدلی کنیم، دیدگاههای آنها را درک کنیم و در نهایت ارتباطات قویتر و عمیقتری ایجاد کنیم. با تمرین آگاهی اجتماعی، میتوانیم موقعیتهای اجتماعی مختلف را مدیریت کنیم و تعاملات خود را با توجه به حالات عاطفی افراد اطرافمان تنظیم کنیم. در نتیجه، این امر منجر به همکاری و ارتباط موفق و ایجاد محیط حمایتی میشود.
مرحله چهارم: مدیریت رابطه
آخرین مرحله در هوش هیجانی، مدیریت رابطه است که شامل استفاده از مهارتهای خودآگاهی، خودمدیریتی و آگاهی اجتماعی برای ایجاد و حفظ روابط سالم میشود. با شناخت و پاسخگویی به احساسات دیگران، میتوانیم ارتباط و اقدامات خود را متناسب با آن تنظیم کنیم که منجر به حل موثرتر تعارض، همکاری و کار گروهی میشود. تسلط بر مدیریت رابطه به ما امکان میدهد تا ارتباطات مثبت و ماندگار، چه شخصی و چه حرفهای، ایجاد کنیم که در نهایت به رضایت و موفقیت کلی ما کمک میکند.
مزایای هوش هیجانی چیست؟
هوش هیجانی مزایای بسیاری در حوزههای مختلف زندگی ما دارد. برخی از این مزایا را میتوان در حوزههای زیر تقسیمبندی کرد:
مزایای حرفهای
هوش هیجانی (EQ) نقشی حیاتی در بهبود زندگی حرفهای ما ایفا میکند. با درک و مدیریت احساسات خود، میتوانیم استرس را کاهش دهیم و با همکاران خود به طور موثر ارتباط برقرار کنیم. EQ بالا بر عملکرد ما در محل کار تأثیر مثبت میگذارد و به ما امکان میدهد بر چالشها غلبه کنیم و به عنوان یک تیم به طور موثر کار کنیم. علاوه بر این، توانایی ما در همدلی با دیگران به کاهش تنشها کمک میکند و محیط کاری حمایتی ایجاد میکند.
مزایای شخصی
در زندگی شخصی ما، هوش هیجانی برای موفقیت و رفاه کلی ضروری است. EQ به ما امکان میدهد خودآگاهتر باشیم، انگیزههای خود را بهتر درک کنیم و نقاط قوت و ضعف را شناسایی کنیم. با انجام این کار، میتوانیم تصمیمات آگاهانهتر اتخاذ کنیم، اهداف قابل دستیابی تعیین کنیم و روابط سالمی با دیگران ایجاد نماییم.
هوش هیجانی بالا مستقیماً به سلامت روان و عاطفی ما کمک میکند و ما را برای مقابله با فراز و نشیبهای زندگی با مقاومت و امیدواری مجهز میکند.
مزایای رهبری مبتنی بر هوش هیجانی
فکر میکنید ارتباط مدیریت و هوش هیجانی چیست؟ برای کسانی از ما که در موقعیتهای رهبری قرار داریم، هوش هیجانی برای هدایت تیمها و سازمانها به سمت موفقیت بسیار مهم است. به عنوان رهبر، توانایی در تشخیص احساسات خود و دیگران به ما امکان میدهد تصمیمات بیطرفانه و آگاهانه اتخاذ کنیم؛ در حالی که با شرایط پیچیده مدیریت میکنیم.
با EQ بالا، میتوانیم بهطور موثر ارتباط برقرار کنیم، بازخورد سازنده ارائه دهیم و با اعضای تیم همدلی کنیم. در نهایت، هوش هیجانی قوی اعتماد، وفاداری و افزایش بهرهوری را در تیمهای ما تقویت میکند.
سبکهای رهبری و هوش هیجانی
به عنوان رهبر، ما باید درک کنیم که سبکهای مختلف رهبری میتوانند از ادغام هوش هیجانی بهرهمند شوند. با آگاهی از وضعیت عاطفی خود و اطرافیانمان، میتوانیم رویکرد رهبری خود را برای مدیریت بهتر و انگیزه دادن به تیمهای خود به طور موثر تنظیم کنیم. هوش هیجانی شامل چهار مؤلفه است: خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه.
← خودآگاهی به ما امکان میدهد احساسات، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و درک کنیم. این درک به ما کمک میکند تا سبک رهبری خود را با نیازهای کارکنان و شرایط موجود تطبیق دهیم.
← خودمدیریتی شامل کنترل احساسات و پاسخهای ما به موقعیتهای مختلف است و ما را به عنوان رهبران انعطافپذیرتر و منعطفتر میکند.
← آگاهی اجتماعی توانایی همدلی با دیگران، درک احساسات آنها و دادن پاسخ مناسب است. این مهارت در مدیریت تعارض بسیار مهم است؛ جایی که رهبران باید بتوانند به طور موثر با دینامیک پیچیده بین فردی مقابله کنند. همدلی به مدیران امکان میدهد نگرانیهای کارکنان را برطرف کرده و اعتماد ایجاد کنند و در نهایت یک محیط کاری مثبت شکل دهند.
← مدیریت رابطه به معنای توانایی ایجاد روابط قوی با دیگران است. رهبرانی که دارای مهارتهای هوش هیجانی قوی هستند میتوانند به طور موثر ارتباط برقرار کنند، شخصیتهای مختلف را مدیریت کنند و روابط مثبتی با کارکنان، شرکا و ذینفعان حفظ کنند.
تاثیر هوش هیجانی بر عملکرد و رضایت کارکنان
اما اهمیت کارمندان در هوش هیجانی چیست؟ هوش هیجانی در رهبری تاثیر قابل توجهی بر عملکرد و رضایت کارکنان دارد. زمانی که مدیران سطح بالایی از هوش هیجانی را نشان میدهند، میتوانند نیازها و ترجیحات کارکنان خود را بهتر درک کنند و این موضوع منجر به افزایش تعامل و انگیزش آنها میشود. این آگاهی به پویایی تیم منسجمتر منجر میشود که در نتیجه آن همکاری و کارایی بهبود مییابد.
کارمندان تحت رهبری مدیران با هوش هیجانی بالا، بیشتر احساس ارزشمندی و احترام میکنند که منجر به افزایش سطح رضایت شغلی میشود. این به نوبه خود موجب افزایش حفظ کارکنان و کاهش گردش آنان نیز میشود. علاوه بر این، توسعه مهارتهای هوش هیجانی میتواند به رهبران کمک کند تا محیط کاری فراگیرتری ایجاد کنند و حس تعلق را در بین همه کارکنان تقویت کنند.
در مدیریت تعارض، رهبران با هوش هیجانی بالا میتوانند مشکلات بالقوه را شناسایی کرده و قبل از تشدید آنها را برطرف کنند. این رویکرد پیشگیرانه اختلالات را به حداقل میرساند و اطمینان حاصل میکند که تیم همچنان بر دستیابی به اهداف و رعایت ضربالاجلها متمرکز است.
در نهایت، ادغام هوش هیجانی در شیوههای رهبری میتواند تاثیر یک رهبر بر عملکرد و رضایت کارکنان را افزایش دهد و در نهایت منجر به ایجاد محیط کاری پربازدهتر و هماهنگتر شود.
انتقادات و مباحثات پیرامون هوش هیجانی
هوش هیجانی اگرچه مزایا و عملکردهای خوبی در زندگی شخصی و اجتماعی دارد، در مواردی نیز با انتقادها و مشکلات خاصی روبهرو است. در ادامه این مقاله از دانشگاه کسب و کار، بیشتر با موارد آشنا خواهید شد:
تصورات غلط
یکی از تصورات غلط رایج درباره هوش هیجانی (EI) این است که آن را مترادف با ویژگیهای شخصیتی میدانند یا تصور میکنند صرفاً بستهبندی مجدد سازههای آشنایی است که دههها مورد مطالعه قرار گرفتهاند. در واقع، EI مجموعه منحصر به فردی از مهارتهای مرتبط با درک و مدیریت احساسات است که میتواند هوش سنتی (IQ) را تکمیل و تقویت کند.
تصور غلط دیگر این است که افراد با هوش هیجانی بالا احساسات خود را سرکوب میکنند یا از ابراز آنها اجتناب میکنند. برعکس، EI شامل تشخیص و پذیرش احساسات در کنار توانایی تنظیم موثر آنها است. این به معنای سرکوب احساسات نیست؛ بلکه افزایش آگاهی عاطفی است که منجر به تصمیمگیری بهتر و ارتباط بین فردی میشود.
چالشهای اعتبار و ارزیابی
اگر نمیدانید مهمترین چالشهای هیجانی چیست، لازم است بدانید یکی از انتقادات برجسته درباره EI مربوط به تعریف و اندازهگیری آن است. این مفهوم از زمان پیدایش آن تکامل یافته است و بر اساس آن، محققان مختلف بر جنبههای مختلف تواناییهای عاطفی تأکید کردهاند. این امر منجر به توسعه رویکردهای متعدد برای تعریف و اندازهگیری EI شده است که میتواند در مطالعات یا ارزیابی اعتبار معیارهای EI ایجاد سردرگمی کند.
علاوه بر این، ارزیابی هوش هیجانی به دلیل ماهیت ذهنی احساسات چالشبرانگیز است. آزمونهای استاندارد اغلب در درک تفاوتهای ظریف شناخت و رفتار عاطفی با مشکل مواجه میشوند که منجر به تفسیر نادرست نمرههای EI میشود. منتقدان استدلال میکنند که برخی از ارزیابیهای EI ممکن است فقط جنبههایی از شخصیت یا هوش شناختی را منعکس کنند تا اینکه معیار واقعی هوش هیجانی را ارائه دهند.
در تحقیق و درک ما از هوش هیجانی، باید این انتقادات و مباحثات را بپذیریم و برای اطمینان از تعریف، ارزیابی و اجرای صحیح مفهوم برای افزایش رفاه عاطفی افراد و اثربخشی بین فردی، آنها را برطرف کنیم. به طور کلی، هوش هیجانی نقش مهمی در تأثیرگذاری بر اعمال، تفکر و تعامل ما با دیگران دارد و باید به دلیل سهم ارزشمند آن در توسعه شخصی و حرفهای شناخته شود.
ساخت مهارتهای هوش هیجانی
از نظر شما بهترین راهکار برای افزایش مهارت هوش هیجانی چیست؟ اگر قصد دارید مهارتهای EQ خود را افزایش دهید لازم است راهکارهای خاصی برای تحقق این هدف در نظر بگیرید. برخی از این موارد عبارت است از:
بهبود خودآگاهی
خودآگاهی پایه و اساس هوش هیجانی است و شامل شناخت و درک احساسات و همچنین پذیرش تأثیر اعمال، حالات روحی و احساسات ما بر دیگران میباشد. برای بهبود این مهارت هوش هیجانی، میتوانیم:
← مدیتیشن ذهنآگاهی را تمرین کنیم و بر افکار و احساسات خود در لحظه حاضر تمرکز کنیم.
←به طور منظم در مورد احساسات خود تأمل کنیم؛ این کار میتواند شامل نوشتن در دفترچه خاطرات یا پرسیدن از خود در مورد احساسمان در طول روز باشد.
← از دیگران در مورد رفتار و سبک ارتباطی خود بازخورد بخواهیم تا نقاط کور در خودآگاهی خویش را شناسایی نماییم.
تکنیکهای تنظیم هیجان
تنظیم هیجان به توانایی ما در مدیریت و کنترل موثر احساساتمان اشاره دارد. این جنبه مهمی از هوش هیجانی است؛ زیرا به ما امکان میدهد متناسب با شرایط مختلف پاسخ دهیم و حالت عاطفی متعادل را حفظ کنیم. برخی از تکنیکهایی که میتوانیم برای بهبود تنظیم هیجان خود استفاده کنیم عبارتند از:
تمرینهای تنفس عمیق: این کار میتواند به ما کمک کند در شرایط شدید آرام بمانیم و احتمال بروز انفجارهای عاطفی را کاهش دهیم.
بازسازی شناختی: شامل تغییر افکار، باورها و نگرشهای ما برای ارتقای مدیریت بهتر احساسات است.
تمرین قاطعیت: با بیان نیازها و احساسات خود به طور آرام و محترمانه، میتوانیم از تجمع احساسات و منجر شدن به تعارض جلوگیری کنیم.
تقویت مهارتهای اجتماعی
به نظر شما ارتباط مهارت اجتماعی و هوش هیجانی چیست؟ مهارتهای اجتماعی قوی برای ارتباط موثر و ایجاد رابطه، که هر دو جزء اصلی هوش هیجانی هستند، بسیار مهم است. برای تقویت مهارتهای اجتماعی خود میتوانیم:
به طور فعال به دیگران گوش دهیم: این بدان معناست که تمام توجه خود را به گوینده بدهیم، سؤالاتی برای روشن شدن موضوع بپرسیم و آنچه را که آنها گفتهاند برای نشان دادن درک خود بازگو کنیم.
همدلی را تمرین کنیم: این کار شامل قرار دادن خود در جایگاه شخص دیگری و تلاش برای درک احساسات و دیدگاههای او میباشد.
روی ارتباط غیر کلامی کار کنیم: زبان بدن، حالات چهره و لحن صدا میتوانند پیامها و احساسات مهمی را منتقل کنند. آگاهی از این موضوع و یادگیری استفاده موثر از ارتباط غیر کلامی میتواند تعاملات اجتماعی ما را به میزان قابل توجهی بهبود بخشد.
با تمرکز بر این حوزهها، میتوانیم مهارتهای هوش هیجانی خود را توسعه دهیم که در نهایت منجر به روابط قویتر، تصمیمگیری بهتر و موفقیت کلی شخصی میشود.
EQ در مقابل IQ: کدام مهمتر است؟
در سالهای اخیر، EQ موضوع تحقیقات مختلف شده است و در طیف گستردهای از حوزهها از جمله کار، تحصیل و روابط نشان داده شده است که EQ اغلب میتواند نقش مهمی برابر با IQ ایفا کند.
EQ در مدرسه
در تحصیل، افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند ممکن است عملکرد بهتری نسبت به کسانی که ندارند داشته باشند. یک تحلیل متا از مطالعات شامل ۴۲۰۰۰ دانشآموز از ۲۷ کشور در سال ۲۰۲۰ نشان داد که دانشآموزان با هوش هیجانی بالاتر به طور کلی نمرات بهتری داشتند صرف نظر از سن و سایر عوامل شخصیتی آنها. این تحقیقات مشخص کرد:
“اگرچه میدانیم هوش بالا و شخصیت وظیفهشناسانه مهمترین ویژگیهای روانشناختی ضروری برای موفقیت تحصیلی هستند، اما تحقیقات ما عامل سوم، یعنی هوش هیجانی را برجسته میکند که میتواند به موفقیت دانشآموزان نیز کمک کند.”
به طور کلی، افرادی که EQ بالاتری دارند نیز باهوشتر هستند. یک تحلیل متا در سال ۲۰۲۱ نشان داد که افراد با استعداد هوش هیجانی بالاتری دارند.
EQ در محل کار
به نظر شما تاثیر متقابل محیط کار و هوش هیجانی چیست؟ در محیط کار، هوش هیجانی با موفقیت و رضایت شغلی مرتبط است و مشخص شده است که افرادی که دارای مهارتهای رهبری هستند نیز تمایل دارند هوش هیجانی قوی داشته باشند.
افرادی که EQ بالاتری دارند، احتمالاً استرس را بهتر مدیریت میکنند. یک بررسی تحقیقاتی در سال ۲۰۱۹ نشان داد که EQ میتواند به افراد کمک کند تا سریعتر از استرس شدید بهبود یابند. این چیزی است که ممکن است افراد را در کار موفقتر کند.
کارفرمایان نیز هوش هیجانی را در کارمندان خود ارزشمند میدانند. تحقیقات نشان داده است که ۷۱ درصد از کارفرمایان EQ را بالاتر از IQ در کارمندان ارزشمند میدانند و تخمین زده میشود که ۵۹ درصد فردی با IQ بالاتر اما EQ پایین استخدام نخواهند کرد.
EQ در روابط
داشتن هوش هیجانی بالا ممکن است منجر به رضایت بیشتر در روابط شود. یک مطالعه بر روی ۱۵۹ زوج نشان داد که به طور کلی خلقوخو بزرگترین عامل رضایت در ازدواجها بوده است. به این ترتیب، هوش هیجانی عامل اصلی رضایت زناشویی برای ۴۰.۸ درصد از زوجین بوده است.
پنج علت اینکه چرا EQ موفقیت در زندگی را تعیین میکند
در دنیای امروز، هوش هیجانی تأثیر بسیار زیادی بر موفقیت ما در زندگی دارد؛ بنابراین مهم است که مهارتهای عاطفی خود را به طور کامل توسعه دهیم. در اینجا پنج دلیل مهم درباره اینکه چرا هوش هیجانی موفقیت شما در زندگی را تعیین میکند آورده شده است:
1. تاثیر بیشتری بر موفقیت نسبت به عوامل دیگر دارد
برخی از افراد عقیده دارند که IQ میتواند برای شما شغلی پیدا کند، اما کمبود هوش هیجانی و هوش اجتماعی در شماست که باعث اخراج شما میشود. اعتقاد بر این است که IQ تنها ۲۰ درصد از موفقیت در زندگی را تشکیل میدهد. ۸۰ درصد دیگر توسط هوش هیجانی و هوش اجتماعی شما تعیین میشود.
2. توانایی به تعویق انداختن لذت یک شاخص اصلی موفقیت آینده است
به تعویق انداختن لذت مهمترین پیشبینیکننده موفقیت آینده است. افرادی که میتوانند امروز هزینهای بپردازند و پاداش آن را به تعویق بیندازند، بسیار بیشتر احتمال دارد که در زندگی موفق شوند. متأسفانه ما به کشوری تبدیل شدهایم که به دنبال لذت آنی هستیم. این در زندگی روزمره ما در غذاهایی که انتخاب میکنیم، شیوه زندگی خرید کن و بعدا پرداخت کن، مشکل ما در تمرکز و عدم توانایی در ایجاد اهداف بلندمدت دیده میشود.
این عدم توانایی در به تعویق انداختن لذت منجر به ایجاد مشکلاتی در روابط، شغل و سلامت میشود. ما باید یاد بگیریم که چگونه پاداشها را به تعویق بیندازیم و روی اهداف بلندمدت خود تمرکز کنیم تا بتوانیم زندگی موفق و رضایتبخشی داشته باشیم.
3. هوش هیجانی بالا منجر به ایجاد روابط سالم با دیگران میشود
مهارتهای عاطفی ما تأثیر مستقیم و مهمی بر روابط ما با دیگران دارد. ما باید احساسات خود را درک کنیم و بدانیم از کجا آمدهاند و چگونه میتوانیم آنها را به درستی بیان کنیم. ما نمیتوانیم روابط سالمی داشته باشیم مگر اینکه بتوانیم احساسات خود را کنترل کرده، آنها را به صورت سازنده بیان کنیم و عواطف دیگران را درک کنیم.
4. سلامت عاطفی بر سلامت جسمی تأثیر میگذارد
بین سلامت عاطفی و سلامت جسمی ما ارتباط مستقیمی وجود دارد. اگر زندگی ما پر از استرس باشد، سلامت جسمی ما آسیب میبیند. تخمین زده شده است که بیش از ۸۰ درصد مشکلات سلامتی ما مربوط به استرس است. ما عمدتاً به دلیل ناراحتی عاطفی استرس را تجربه میکنیم؛ بنابراین باید ارتباط بین سلامت عاطفی و سلامت جسمی خود را درک کنیم.
5. با کاهش جرم و سایر رفتارهای غیراخلاقی مرتبط است
متأسفانه، ارتباط مستقیمی بین مهارتهای عاطفی ضعیف و افزایش نرخ جرم وجود دارد. کودکانی که مهارتهای عاطفی ضعیفی دارند، در سنین بسیار کم از اجتماع طرد میشوند. آنها ممکن است به دلیل خشم شدید به قلدر کلاس تبدیل شوند؛ زیرا آنها یاد گرفتهاند که با دعوا واکنش نشان دهند تا با دلیل.
مهارتهای هوش هیجانی و عاطفی ضعیف به تمرکز ضعیف در کلاس درس و همچنین احساس ناامیدی کمک میکند. چنین دانشآموزانی به سرعت در مدرسه عقب میمانند و ممکن است تمایل داشته باشند با افراد ضعیف و تنبل دوست شوند. مسیر جرم از اوایل زندگی آغاز میشود. بنابراین، هزینه مداخله زمانی که یک کودک در مدرسه ابتدایی است در مقایسه با هزینه زندانی کردن آنها در دوران نوجوانی و بیستسالگی ناچیز است.
سخن پایانی
جالب است بدانید بیشتر مردم نمیتوانند سطح EQ خود را اندازهگیری کنند. اگر EQ بالایی دارید، احتمالاً بیشتر خودآگاه هستید، از احساسات دیگران آگاهی دارید، همدل و خودانگیخته هستید و میتوانید احساسات خود را تنظیم کنید. اگرچه محاسبه هوش هیجانی ممکن است دشوار باشد، یک آزمون به نام ارزیابی SEI برای آزمایش سطح EQ شما طراحی شده است. این آزمون چهار حوزه مختلف را ارزیابی میکند: تاثیرگذاری، روابط، رفاه و کیفیت زندگی.
شما میتوانید با انجام این آزمون سطح هوش هیجانی خود را اندازهگیری کنید و از طریق نکاتی که در این مقاله گفته شد، میزان آن را افزایش دهید. نظر شما درباره اهمیت هوش هیجانی چیست؟ فکر میکنید EQ مهمتر است یا IQ؟ نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.