الکساندر گراهام بل کسی بود که برای اولین بار توانست مرزهای ارتباطات را گسترش دهد و به مردم این امکان را بدهد که بتوانند از راه دور باهم دیگر در ارتباط باشند. الکساندر گراهام از پسری بازیگوش به یک مرد موفق تبدیل شد و توانست به مکانهای زیادی سفر کند.
الکس تنها مخترع تلفن نبود و توانست شگفتیهای زیادی از جمله فلزیاب و هواپیمایی که به کمک موتورهایش پرواز میکرد را وارد دنیا کند. زندگی الکساندر به ما نشان میدهد که ما نابغه به دنیا نمیآییم؛ بلکه نبوغ خود را در دوران زندگی پیدا میکنیم. تنها باید به دنبال حقیقی کردن رویاهایمان برویم. برای آشنایی بیشتر با الکساندر گراهام با ما در دانشگاه کسب و کار همراه باشید.
سالهای ابتدایی زندگی الکساندر گراهام بل
در ۳ مارس سال ۱۸۴۷ در شهر ادینبورگ اسکاتلند بود که پسر الکساندر ملویل بل بدنیا آمد. ملوین و پدرش تصمیم گرفتند نام این کودک را الکساندر بل بگذارند. پدربزرگ الکساندر معلم بود و در شهر لندن زندگی میکرد. گراهام از همان بچگی عاشق گشت و گذار و کنجکاوی بود و به همراه برادرانش ملی و تد هر روز در حومههای ادینبورگ پرسه میزد. علاقه الکساندر گراهام به جست و جو و کشف دنیای ناشناخته او را به جمع آوری انواع سنگها و اسکلت حیوانات مختلف تشویق میکرد. با اینکه الکساندر از هوش بسیار بالایی برخوردار بود؛ ولی علاقه زیادی به درس و مدرسه نداشت. درسهای زبان یونانی و لاتین، ریاضیات و علوم او را خسته و کلافه میکردند. تنها چیزی که باعث میشد الکساندر به وجد بیاید گیاهان و حیوانات بودند.
مادر الکساندر با اینکه قدرت شنوایی قوی نداشت ولی بسیار زیبا و گوش نواز پیانو مینواخت. او وسیلهای داشت که میتوانست از طریق آن به نتهای موسیقی که مینوازد گوش بدهد. این وسیله مانند لولهای بود که دو سر باریک و پهن داشت. مادر الکساندر قسمت پهن گوشی را به پیانو نزدیک میکرد و قسمت باریکش را درون گوشش میگذاشت.
اینگونه میتوانست صدای اطراف و پیانو را به راحتی بشنود. برعکس مادر الکساندر، پدرش او را مجبور میکرد که بیشتر وقت خودش را پای درس و مشق بگذراند و مانند برادرانش شاگرد موفقی باشد. زمانی که الکساندر ده ساله بود یک دوست خانوادگی به نام الکساندر گراهام به ملاقات آنها آمد. الکساندر شیفته اسم مرد شد و یک لقب برای خودش درست کرد و از آن روز به بعد الکساندر نام خودش را الکساندر گراهام بل گذاشت.
زندگی الکساندر گراهام بل با پدربزرگش
در سال ۱۸۶۲ بود که الکساندر گراهام بل دوران دبیرستان خودش را به پایان رساند. با این حال پدر الکساندر نگران عدم تمرکز الکساندر گراهام بود و تصمیم گرفت که او را برای ادامه زندگی به نزد پدرش در لندن بفرستد. با اینکه الکساندر تمایلی به زندگی با پدربزرگش نداشت و دوست داشت کنار مادر و برادرانش باشد، راهی سفر به لندن شد. او نمیدانست که این سفر باعث دگرگونی زندگی او میشود. لندن شهر بسیار شلوغی بود. در آن زمان لندن بزرگترین شهر جهان به حساب میآمد. بزرگی و شلوغی لندن الکساندر گراهام بل را به وجد آورده بود. او عادت نداشت که این همه آدم را در یک مکان ببیند. همچنین لندن نسبت به ادینبورگ از هوای آلودهای برخوردار بود. علاوه بر اینکه لندن با ادینبورگ بسیار متفاوت بود، چالش دیگری به زندگی الکساندر گراهام بل وارد شده بود و آن زندگی کردن به سبک پدربزرگش بود.
خانه پدربزرگ پر از قوانین مختلف بود. یکی از این قوانین این بود که الکساندر نوجوان باید مثل یک مرد بالغ لباس بپوشد. الکساندر گراهام بل علاوه بر اینکه مجبور بود یک کت و شلوار تیره رنگ با پیراهن سفید را به تن کند، باید یک کلاه بلند به همراه دستکش و عصا به همراه خود داشت. قانون بعدی این بود که الکساندر باید شش روز در هفته را به درس خواندن سپری میکرد. دروسی مثل لاتین و تاریخ برای الکساندر بینهایت کسل کننده بودند و تنها زمانی برایش جذاب میشد که کنار پدربزرگ و شاگردان پدربزرگش مینشست و به حرفهای پدربزرگش گوش میداد.
شروع پیشرفتهای الکساندر گراهام بل
پدبزرگ الکساندر گراهام بل به او پیشنهاد داد تا به شهرهای اطراف لندن سفر کند. این پیشنهاد برای الکساندر بسیار جذاب بود و با شادی فراوان سفرهایش را آغاز کرد. او به هر شهری که میرسید به کتابخانههای آن شهر نیز سر میزد و کتابهای فراوانی راجع به صدا و نحوه تولید آن مطالعه کرد. بعدها الکساندر نوشت: «به نظر میرسد این دوره از زندگی من نقطه عطف تمام حرفه من است.» در واقع مطالعه در حوزه صدا او را بسیار تغییر داد و از یک جوان بیخیال به جوانی جدی و مشتاق یادگیری تبدیل کرد. کریسمس بود که خانواده بل برای سفر و برگرداندن الکساندر گراهابل به لندن آمدند.
آنها قبل از اینکه الکساندر گراهام را به خانه برگردانند با یک مخترع به نام سِر چالز ویت استون ملاقات کردند. سر چالز اختراع خود را به اعضای خانواده بل نشان داد و آنها را به وجد آورد. بهتر است بگویم این دستگاه زندگی الکساندر گراهام بل را دگرگون کرد. این دستگاه طوری طراحی شده بود که با فشردن کیسهای چرمی باعث به حرکت درآمدن تعدادی اهرم میشد و این اهرمها هوا را به جریان درمیآوردند و تعدادی نی را تکان میدادند. با تکان خوردن نیها صدای یکسری کلمات نامفهوم از دستگاه به گوش میرسید. این دستگاه اولین دستگاه سخنگویی بود که تا آن زمان اختراع شده بود.
اولین اختراع الکساندر گراهام بل چه بود؟
پس از اینکه خانواده بل به همراه الکساندر به لندن بازگشتند، ملوین از پسران خودش یعنی الکساندر و ملی درخواست کرد که یک جعبه سخنگو مانند اختراع سِر چالز بسازند. برادران با همکاری همدیگر توانستند دستگاهی را اختراع کنند که میتوانست با وضوح بیشتری کلمات را ادا کند.
در یکی از روزهای زندگی الکساندر گراهام جوان، فراخوانی نظر او را جلب کرد. آکادامی واستون هاوس در الگین اسکاتلند به یک استاد نیاز داشت. الکساندر گراهام به آکادامی مراجعه کرد و پس از پر کردن یک سری از فرمها، پس از مدتی به عنوان استاد جوان در آکادامی مشغول به کار شد. پس از یکسال کار در آکادمی، الکساندر تصمیم گرفت برای تعطیلات به خانه برگردد و با چیز بسیار شگفت انگیزی مواجه شد.
ابداع راهی شگفت انگیز برای ارتباط با ناشنوایان
پدر الکساندر گراهام بل توانسته بود در مدتی که پسرانش مشغول کسب تجربه بودند، خودش نیز اقدامی انجام دهد و اولین راه ارتباط با ناشنوایان را ابداع کرد و نام آن را گفتار مرئی گذاشت. ملویل برای تبلیغ ابداع جدیدش به همراه پسرانش ملی و الکساندر گراهام به اسکاتلند سفر کردند. در طول آزمایش ملویل از یکی از پسرانش درخواست کرد که اتاق را ترک کند. سپس یکی از حاضرین چیزی میگفت. ملویل آن را روی تخته مینوشت و از نمادهای گفتار مرئی استفاده میکرد. پسر به اتاق باز میگشت و با توجه به نمادهایی که پای تخته نوشته شده بود صداها و یا کلمات را میخواند. الکساندر ملویل بل در سال ۱۸۶۴ سیستم سخنرانی مرئی را گسترش داد. او کمک بسیار زیادی به افراد ناشنوا کرد. در روش سخنرانی مرئی، کلمات را در صداهای سازده شکسته و از نمادی برای هر صدا استفاده میکند.
نمادها دقیقا نشان میدهند که چگونه میتوان از زبان، لب، گلو و دهان برای ادای کلمات، کمک گرفت. بنابراین یک فرد ناشنوا میتواند با نمادها آواها را کپی کرده وسخنان خودش را بیان کند. بعدها این روش به عنوان زبان مورد نظر دانش آموزان ناشنوا برای ارتباط استفاده شد. این ابداع پدر باعث گشوده شدن یکی از درهای موفقیت الکساندر گراهام بل شد.
ایده تلگراف ناطق الکساندر گراهام بل
پس از ابداع گفتار مرئی توسط ملویل ذهن الکساندر گراهام بسیار درگیر این ابداع شد و الکساندر شروع به فکر کردن در مورد اصوات کلمات و آهنگهای موسیقی کرد. او آزمایشات خود را با چنگال تنظیم آغاز کرد و متوجه شد صدایی که یک چنگال تنظیم تولید میکند امواج صوتی را به هوا میفرستد. هر گاه هجا برای ایجاد لرزش در یک چنگال تنظیم میشد، میتوانست آهنگی را که چنگال تنظیم میکرد بخواند. پس از اینکه الکساندر نحوه کار با چنگال تنظیم را کشف کرد متوجه شد که میتوان از طریق سیمهای تلگراف به صورت الکتریکی هیجی صداها را ارسال کند. تلگراف برای اولین بار در سال ۱۸۳۵ توسط ساموئل مورس اختراع شد و پس از آن افرادی زیادی روی ارتقا این پروژه فعالیت کردند.
نحوه عملکرد تلگراف به این صورت بود که برای ارسال پیام، یک اپراتور بر روی اهرمی فلزی روی یک ماشین تلگراف، برای ارسال فشار میآورد. کدی که ارسال میشد بر اساس نقطه و خط بود و به عنوان کد مورس شناخه شد. این موارد سپس به پیام ترجمه میشد. توماس ادیسون نیز برای ارتباط با همسرش زبان مورس را یاد گرفت.
اولین غم بزرگ زندگی الکساندر گراهام بل
در ۲۳ آوریل سال ۱۸۶۵، پدربزرگ الکساندر درگذشت. نبود پدربزرگ شوک احساسی بدی به خانواده بل مخصوصا الکساندر وارد کرد. با این حال این غم تنها دردناک نبود و باعث باز شدن دریچههای تغییر و تحولاتی در زندگی خانواده بل شد. ملویل تصمیم گرفت به همراه خانوادهاش به لندن مهاجرت کند و شغل پدرش را برعهده بگیرد؛ اما فاجعه دوم نیز رخ داد و آن بیمار شدن تد پسر ۱۸ ساله ملویل بود. تد درگیر بیماری ریوی سل شده بود و نتوانست با این بیماری مبارزه کند و در ماه مه سال ۱۸۶۷ تسلیم مرگ شد. سه سال بعد از مرگ تد، ملی نیز به سل مبتلا شد و او هم درگذشت.
خانواد بل دچار شوک احساسی شدیدی شده بودند. الیزا مادر الکساندر و ملوین پدر الکساندر ترسیده بودند. آنها نگران این بودند که تنها پسرشان، الکساندر گراهام بل نیز به این بیماری بی رحم مبتلا شود و جان خودش را از دست بدهد. بنابراین الیزا تصمیم بزرگی برای نجات خانواده گرفت و آن مهاجرت به کانادا از طریق اقیانوس اطلس بود. آنها پس از مهاجرت به کانادا در یک مزرعه بزرگ در شهر برانت فورد ساکن شدند. الکساندر مدتی را برای بهبود حالش مشغول استراحت شد و در کنار استراحت درصدی از وقت خودش را صرف آزمایش صدا نیز میکرد. پس از مدت کوتاهی الکساندر گراهام تصمیم گرفت به روال عادی زندگی خود برگردد. بنابراین در آوریل سال ۱۸۷۱ الکساندر تصمیم گرفت به بوستون ماساچوست نقل مکان کند. پس از مهاجرت به بوستون، الکساندر مشغول تدریس در مدرسه ناشنوایان شد.
ایده تلگراف هارمونیک الکساندر گراهام بل
در سال ۱۸۷۲ بود که شرکت وسترن یونیون تلگراف، توانست همزمان دو پیام را از طریق سیمهای تلگراف مشابه ارسال کند. این خبر الکساندر را شگفت زده کرد؛ زیرا تا آن زمان تنها میتوانستند یک پیام از طریق تلگراف ارسال کنند. این کار شرکت وسترن یونیون الکساندر را به فکر فرو برد.
الکساندر به این موضوع فکر میکرد که اگر امکان ارسال همزمان دو پیام وجود دارد؛ چرا نمیتوان پیامهای زیادی ارسال کرد؟ الکساندر فکر میکرد که شاید راهی برای ارسال کد لرزش از طریق تلگراف وجود داشته باشد. اگر چنگال تنظیم در انتهای دیگر سیم دقیقا درهمان زمین لرزیده شود و اگر آنها میتوانستند از چند جفت چنگال تنظیم استفاده کنند میتوانستند صداهای زیادی را همزمان بفرستند. این ایده ذهن الکساندر را بسیار به خودش مشغول کرد و به دنبال فرصتی بود که این ایده را عملی کند.
یک خوش شانسی بزرگ برای الکساندر
زمانی که الکساندر تنها ۲۶ سال داشت به او پیشنهاد کار در دانشگاه بوستون را دادند. این در حالی بود که او هیچ مدرک دانشگاهی نداشت. الکساندر گراهام بل پس از قبول درخواست دانشگاه، وارد دانشگاه و جزو یکی از اساتید آنجا شد. او به همراه دوستش جورج به خانه مادر بزرگ جورج نقل مکان کردند و الکساندر دو اتاق خانه را در اختیار گرفت. یکی برای استراحتش و دیگری برای آزمایشاتش. الکساندر گراهام بل مردی بسیار پر مشغله شده بود؛ بنابراین برای استراحت و تفریح تابستانه تصمیم گرفت به برانفورد نزد خانوادهاش برود. الکساندر در شهر برانفورد با دستگاهی مواجه شد که بسیار او را در جهت ساخت اولین اختراعش یعنی تلفن همراهی کرد. این دستگاه فوناتوگراف نام داشت.
هنگامیکه در این دستگاه صدایی ایجاد میشد، یک خودکار الگوی موجداری را روی یک صفحه کاغذ ترسیم میکرد و آن منحنی امواجی بود که از طریق صدا ایجاد میشد. الکساندر به این مسئله بسیار فکر کرد که اگر امواج صوتی بتوانند یک قلم را حرکت دهند، شاید بتوانند چیزهای دیگر را نیز حرکت دهند. چیزهایی مثل دستگاهی که میتواند جریان الکتریکی تولید کند. این ایده به ذهن الکساندر خطور کرد که شاید بتوان کلمات گفتاری را از طریق سیمهای تلگراف به مکان دیگر ارسال کرد و شخص دیگری بتواند کلمات را متوجه شود.
ازدواج الکساندر گراهام با مابل هوبارد
هابل موبارد یکی از دانشجویان الکساندر بود که از کودکی به دلیل درگیر شدن با تب مخملک ناشنوا شده بود. مابل توانایی این را داشت که لب خوانی کند ولی نمیتوانست کلمات را ادا و صحبت کند. والدین مابل، گرترود و گاردینر گرین هوبارد، امیدوار بودند که الکساندر بتواند کمکی برای بهبود شرایط مابل انجام دهد. الکساندر و مابل هنگامی که با هم درحال تمرین بودند به یکدیگر علاقمند شدند و در ۱۱ ژوئن سال ۱۸۷۷ باهمدیگر ازدواج کردند. حاصل این ازدواج چهار فرزند بود که دو پسر الکساندر و مابل در نوزادی درگذشتند و تنها فرزندان آنها دو دختر شدند.
رقابت با شرکت وسترن یونیون تلگراف
گاردینر گرین هوبارد، الکساندر را بسیار دوست داشت و امیدوار بود الکساندر بتواند نوع جدیدی از دستگاه تلگراف را اختراع کند. تا آن زمان مردم تنها میتوانستند از طریق شرکت وسترن تلگراف بزنند و به دلیل اینکه این شرکت رقیبی نداشت قیمتهای تلگراف بسیار بالا بود. گاردینر برای کمک به ارتقا آزمایشات الکساندر بر روی تلگراف هارمونیک تصمیم گرفت روی پروژه او سرمایه گذاری کند. همزمان که الکساندر بر روی پروژه تلگراف مشغول فعالیت بود فرد دیگری به نام الیشا گری در تلاش بود انواع تلگرافهای دیگر را اختراع کند. طرز تفکر الیشا بسیار شبیه به الکساندار گراهام بود. او هم اعتقاد داشت که امکان انتقال پیامهای چندگانه از طریق یک سیم وجود دارد. طرز تفکر یکسان آنها باعث شد به رقابت با یکدیگر بپردازند.
پس از سرمایهگذاری هوبارد بر روی پروژه الکساندر گراهام بل، پدر جورج سندرز (دوست الکساندر) نیز موافقت کرد که به الکساندر گراهام سرمایه بدهد تا روی تلگراف جدیدش کار کند. هوبارد، سندرز و الکساندر قراردادی با هم امضا کردند و یک مشارکت سه نفره شکل گرفت. ارسال چندین پیام از طریق تلگراف، ذهن الکساندر را بسیار به خود مشغول کرده بود. کاری که او قصد انجامش را داشت این بود که بتواند صدای خودش را از طریق سیم ارسال کند. ولی او چگونگی انجام این کار را نمیدانست و به کمک و راهنمایی احتیاج داشت.
در جست و جوی همکار برای ایدهی جدید
الکساندر بسیار سردرگم بود. در یکی از روزهای سال ۱۸۷۴ برای صحبت با شخصی به شرکت تجهیزات برقی در بوستون رفت. او اغلب تمام وسایل مورد نیاز آزمایشاتش را از آنجا میگرفت. الکساندر، توماس واتسون ۲۰ ساله را پیدا کرد که مشغول به کار بود. توماس شخصیتی تیزبین و باهوشی داشت و یک صنعتگر ماهری بود که میتوانست هر ایدهی جدیدی را اختراع کند. الکساندر سوالات خودش را درباره تجهیزات مختلف از توماس پرسید. اطلاعات مفید توماس باعث شد که الکساندر از توماس درخواست همکاری جهت ساخت دستگاه جدید تلگراف کرد. در همان روز این دو با هم همکار شدند. مشغله کاری توماس و الکساندر بسیار بالا بود و آنها تنها شبها میتوانستند بر روی پروژه ساخت تلگراف فعالیت کنند.
قرارداد سرمایهگذاری الکساندر گرهام بل با شرکایش مختص ساخت تلگراف هارمونیک بود. اما ذهن الکساندر فراتر رفته بود و به فکر ساخت تلفن بود. پس از اینکه ایده ساخت تلفن را با توماس به اشتراک گذاشت، توماس بسیار شگفت زده شد؛ اما پس از اینکه این ایده را با شرکای دیگرش یعنی آقای هوبارد و آقای سندرز در میان گذاشت با مخالفت زیادی روبرو شد. آنها عقیده داشتند که ساخت دستگاه تلفن بسیار بیمعنی است و کسی تمایل ندارد به آن پول بدهد.
آنها به الکساندر گفتند که باید تنها بر روی دستگاه تلگراف جدید کار کند و اگر از این کار امتناع کند دیگر به او پولی نخواهند داد. الکساندر و توماس تلاش کردند هر دو آزمایش را باهم به سرانجام برسانند. بنابراین مدت زیادی را مشغول آزمایش بودند. در ژوئن سال ۱۸۷۵ بود که الکساندر و توماس سعی داشتند از طریق چنگال تنظیم برای ارسال صدا در سیمهای برق استفاده کنند؛ اما این راه اشتباهی بود و الکساندر تازه به این اشتباه پی برد.
تولد مکالمه تلفنی
پس از اینکه الکساندر و توماس متوجه ناکارآمدی چنگال تنظیم شدند، از نی فولادی برای ایجاد ارتعاش استفادی کردند. زمانی که نیها به لرزش در میآمدند صداهایی نیز تولید میشد. توماس و الکساندر برای آزمایش نیهای فولای به اتاق جداگانهای رفتند تا برای یکدیگر پیام ارسال کنند. توماس باعث درست شدن امواج درون سیم شد. صدای غژ مانندی به گوش واتسون رسید و او را شگفت زده کرد. این صدا از یک طبقه به همراه سیمها عبور کرده بود و به گوش واتسون رسیده بود. آنها مطمئن شدند که اگر صدای غژ میتواند عبور کند بنابراین صدای انسان نیز این توانایی را خواهد داشت.
آغاز رقابت الکساندر گراهام بل با الیشا گری
پس از اینکه تلفن اولیه توسط الکساندر و توماس اختراع شد، الکساندر به نزد شرکایش رفت و با آنها طرح اولیه را در میان گذاشت. ولی باز هم با مخالفت روبرو شد. او تلاش میکرد تا نسخه پیشرفتهتری از تلفن را ارائه کند تا بتواند نظر سرمایه گذاران خودش را جلب کند. به همین دلیل تحت فشار زیادی بود. پس از گذشت مدتی از کار بر روی نسخه پیشرفتهتر، توماس و الکساندر توانستند بخشی از قسمت تلفن را اختراع کنند و آن قسمت دهانه تلفن بود. الک با یک پوشش محکم در دهان صحبت میکرد. امواج صوتی که از صدای او تولید میشدند باعث ایجاد ارتعاش در پوشش میشد و آن ارتعاشات جریان الکتریکی را به حرکت در میآوردند و صداهای صوتی را تولید و حمل میکردند. این طرح اولیه یک مشکل اساسی داشت و آن این بود که صداها به سختی قابل فهم بودند.
الکساندر و توماس میدانستند که نزدیک موفقیت هستند؛ ولی برای تکمیل موفقیت باید از یکسری چالشها عبور میکردند. آقای هوبار و آقای سندرز متوجه تلاش الکساندر شدند و تصمیم گرفتند با یک شرط خاصی پروژه او را قبول کنند. آن شرط این بود که الکساندر گراهام بل بتواند زودتر حق ثبت اختراع را دریافت کند. الکساندر با این شرط مخالف بود به این دلیل که او باور داشت که باید نسخه کامل شده تلفن را بتواند اختراع کند و سپس حق ثبت اختراع آن را دریافت کند.
اما شرکای الکساندر قبول نکردند و در ۱۴ فوریه سال ۱۸۷۶ بدون هماهنگی با الک مدارک حق ثبت اختراع تلفن را به دولت تحویل دادند. سرعت عمل شرکا در ثبت اختراع باعث موفقیت و خوش شانسی در زندگی الکساندر شد. پس از چند ساعت از حق ثبت اختراع الیشا گری سعی کرد همان حق ثبت اختراع را ثبت کند؛ ولی همه چیز به نفع الکساندر تمام شده بود.
تاسیس شرکت تلفن و محبوبیت آن
الکساندر گراهام بل و توماس واتسون برای نمایش اختراعشان به عموم تصمیم گرفتند تا در نمایشگاه صد سالگی که به مناسبت صدساله شدن آمریکا در شهر فیلادلفیا برگزار شده بود شرکت کنند. این اختراع بسیار در نمایشگاه معروف شد و توجه بسیاری از عموم را به خودش جلب کرد. الکساندر توانست مدال طلای تجهیزات الکتریکی را دریافت کند. بنابراین الکساندر و توماس تصمیم گرفتند تا در جهت پیشرفتهتر کردن تلفن اقداماتی انجام دهند. این پیشرفتها به حدی زیاد بود که آنها توانستند تلفنی را اختراع کنند که با مایلها فاصله ارتباط برقرار شود. روزنامههای زیادی درباره تلفن مقاله منتشر میکردند. ولی با این حال کسی تمایل نداشت این دستگاه شگفتانگیز را تهیه کند و این خبر وحشتناکی برای الکساندر و شرکایش به حساب میآمد.
ولی آنها ناامید نشدند و در سال ۱۸۷۷ الکساندر گراهام بل، توماس واتسون، گاردینر گرین هوبارد و جورج سندرز تصمیم گرفتند تا شرکت تلفن خودشان را تاسیس کنند. این شرکت میتوانست تلفنهای زیادی را بسازد و کسب ثروت کند. الکساندر و مابل تصمیم گرفتند تا برای تفریح به لندن سفر کنند. الکساندر در لندن تلاش کرد تا تلفنی که اختراع کرده بود را به ملکه ویکتوریا معرفی کند. پس از معرفی تلفن به ملکه، او از این اختراع بسیار شگفتزده شد و تعداد زیادی تلفن برای استفاده مردم انگلیس سفارش داد.
از رقابت با شرکت وسترن یونیون تا طرح نهایی تلفن
مردم آمریکایی به خرید تلفن رو میآوردند و شرکت وسترن از این فرصت سواستفاده کرد و خط تولید تلفن خودش را راه اندازی کرد. این یک مشکل جدی برای شرکت تلفن الکساندر بود؛ زیرا شرکت او در نصب سیمهای مورد نیاز تلفن مشکل داشت. او تسلیم نشد و به فکر این افتاد که بتواند با استفاده از تیرهای خط تلفن ارتباط تلفن را برقرار کند.
ولی این کار نیاز به سرمایه و وقت زیادی داشت. اگر الکساندر گراهام نمیتوانست سرمایه گذاران زیادی پیدا کند، شرکت او ورشکست میشد. شانس با الکساندر بسیار یار بود و او توانست چندین سرمایه گذار بوستونی را پیدا کند و پروژه خودش را ارتقا دهد. رقابت این دو شرکت با یکدیگر باعث بوجود آمدن مشاغل زیادی شد. یکی از این مشاغل مراکز اپراتور تلفن بود که بعدها یکی از شغلهای محبوب بین زنان شد.
اختراع دستگاه شنوایی سنج توسط الکساندر گراهام بل
پروژه تلفن بسیار الکساندر را خسته و پیر کرده بود با اینکه در دوران ۳۰ سالگی خود بود ولی بخش زیادی از موهایش سفید شده بود و اضافه وزن پیدا کرده بود. بنابراین تصمیم گرفت از شرکت خارج شود و به دنبال کسب آرامش برود. در آن زمان الکساندر به همراه همسر و فرزندانش در واشنگتن دی سی زندگی میکرد.
یک روز که در کارگاهش مشغول آزمایش بود تصمیم گرفت دستگاهی اختراع کند که بتواند تست شنوایی از مردم بگیرد. او توانست ادیومتر را اختراع کند. این دستگاه صداهای مختلف را ارسال میکرد. شدت صداها از ملایم تا بلند بود. الکساندر واحدهای حجم صدا را «بلز» نامید و بنابراین نماد بل و دسی بل وارد فیزیک و دنیای اندازه گیری صوت شد.
اختراع فلزیاب توسط گراهام بل
الکساندر گراهام توانست با همکاری شخص دیگری فلزیابی را اختراع کند که حتی میتوانست فلزات را هنگامی که در ماده دیگری دفن شده بودند پیدا کند. این اختراع او باعث نجات جان رئیس جمهور جیمز گارفیلد شد. جیمز در طی یک حملهای مورد اصابت گلوگه قرار گرفت و برای درمان به بیمارستان اعزام شد.
ولی پزشکان نمیتوانستند گلوله را برای خارج کردن از بدن رئیس جمهور پیدا کنند. الکساندر برای معرفی دستگاه خود بر بالین رئیس جمهور رفت و بدن او را با دستگاه فلزیاب اسکن کرد؛ ولی دستگاه فقط بوق ممتد میزد. الکساندر نتوانست با دستگاهش جان رئیس جمهور را نجات دهد و پس از مدتی سردرگمی متوجه شد که فنر تشک تخت خواب رئیس جمهور از فلز ساخته شده بود.
اختراع موتور هواپیما توسط الکساندر گراهام
الکساندر مرز اختراعات خود را گسترش داد و به ساخت موتور هواپیما و یا بهتر است بگویم هواپیمایی که با موتورهایش پرواز میکردند روی آورد. در سال ۱۸۹۱ بود که الکساندر تصمیم به اختراع این نوع هواپیما گرفت. چند سال بعد یعنی در سال ۱۹۰۷ بنیادی را با کمکهای مالی همسرش تاسیس کرد تا بتواند آزمایشات بیشتری روی این اختراع انجام دهد. این بنیاد چندسالی در این زمینه تحقیق کرد و در سال ۱۹۰۹ آخرین محصول خود یعنی silver dart را مورد آزمایش قرار داد.
غروب آفتاب زندگی الکساندر گراهام
الکساندر در طول دوران زندگیاش تلاش کرد بهترین فرد خانوادهاش باشد. او همچنین تلاش کرد زندگی پر امیدی به جامعه ناشنوایان هدیه دهد. به همین دلیل تحقیقات پزشکی و مهندسی گستردهای در زمینه ناشنوایی انجام داد و جوایز زیادی نیز کسب کرد. با این حال الکساندر گراهام بل در ۲ آگوست سال ۱۹۲۲ در سن ۷۵ سالگی بر اثر عوارض بیماری دیابت درگذشت. در زمان خاکسپاری الکساندر تمام ارتباطهای تلفنی برای چندین ساعت به احترام او قطع شدند. پیکر او در بالای کوهستانی و در ملک شخصیاش دفن شد.
سخن آخر
با اینکه قرنها از مرگ الکساندر میگذرد؛ ولی کمتر کسی پیدا میشود که نسبت به او آشنایی نداشته باشد. الکساندر تا قبل از اینکه رودخانهی زندگیاش به دریای ابدیت برسد، فعالیتهای زیادی را در جهت بهبود زندگی ناشنوایان انجام داد. مانند ساخت دستگاه دسی بل سنج. همچنین یکی دیگر از فعالیتهایش، بررسی ساختار ژنتیکی افراد ناشنوا بود. این مرد به قدری برای دولت خود عزیز بود که پس از مرگش وزیر کانادا برای همسرش نامهای جهت تسلیت ارسال کرد. او در نامهاش ذکر کرد که باعث افتخار کشور است که توانست در اختراعات الکساندر سهیم باشد و یاد و نام او را تا ابد زنده نگه خواهند داشت.
ما در دانشگاه کسب و کار تلاش میکنیم تا افراد زیادی را که مانند گراهام بل افتخار آفرین بودند به شما معرفی کنیم. امیدوارم آیندگان نیز مانند اکنون ما بتوانند به افراد زیادی افتخار کنند و ادامه دهنده راه آنها باشند. ممنون که تا انتها همراه من در دانشگاه کسب و کار بودید.