ذهن و مغز همواره جایگاهی بسیار عظیم و جذاب برای کسانی دارند که به دنبال تغییر و تحول در جنبههای مختلف زندگی خود هستند و برای افرادی که به کشف رمز و رازهای پنهان وجود انسانی علاقمندند ذهن یک جایگاه ویژه دارد.
در علم ان ال پی (برنامهریزی عصبی-زبانی)، ما بر اهمیت این دو جز کلیدی وجود انسان تمرکز میکنیم تا تغییرات پایدار و موثری را ایجاد کنیم. ذهن و مغز نقش بسیار مهمی در خلق و شکلدهی به زندگی افراد ایفا میکنند. به این صورت که افراد میتوانند با کنترل ذهن خود به نتایج شگفت انگیزی دست پیدا کنند.
اگر علاقمند به این هستید که بدانید افراد چگونه میتوانند با ذهن خود زندگیشان را دگرگون کنند، پیشنهاد میکنم تا انتهای این مقاله همراه من در دانشگاه کسب و کار باشید.
ذهن چیست؟
ذهن یا mind فضایی است سرشار از کلمات، تصاویر و استنتاجها که حافظه آنها را به هم پیوند میدهد.
به طور کلی، ذهن خالی است اما مانند آینهای عمل میکند که تا چیزی در مقابل آن قرار نگیرد، تصویری را منعکس نمیکند. ذهن تمایل به نتیجهگیری و توضیح دارد و با قدرت شبیهسازی، مترادفها و مفاهیم جدید را به وجود میآورد.
ذهن در بستر شناخت و آگاهی انسان جاری است و حاصل فعل و انفعالات آن، اندیشیدن است. بنابراین میتوان تصور کرد که مکان آن در مغز قرار دارد. ذهن و فرآیندهای ذهنی را تنها از راه مشاهده اعمال و کنشهای انسانی میتوان رصد کرد و این اعمال نیز زاییده تفکر، درک و اراده فرد است.
حتی در برخورد تصادفی با یک فرد ناآشنا، ذهن ما به سرعت استنتاجهایی درباره حالتهای ذهنی او انجام میدهد. این تجزیه و تحلیلهای روزمره اساس وجود ذهن را تشکیل میدهند. توانایی ما در فهم ذهن خود و دیگران، اساس انسان بودن ما است. یکی از ویژگیهای اساسی شناخت ذهن این است که به ما امکان تغییر رفتار دیگران را میآموزد. این تغییر از طریق تغییر باورها و امیال که شالوده حالتهای ذهنی هستند، امکانپذیر است. اولین تغییرات قابل مشاهده در زمینه رشد ذهن در حدود چهار سالگی رخ میدهد.
در این سن، کودک میآموزد که فکر و تجربه کند. بدون تجربه، احساس نمایان نمیشود. مرحله بعد از احساس، شناخت است که ذهن را شدیدا درگیر میکند. یکی از کارکردهای mind، خودآگاهی و دیگری، گفتار است که ذهن را به شدت درونی میکند. امتداد و توالی این گفتوگوها در ساعات روز و خودآگاهی، مهمترین عامل در برپایی و استحکام ایگو (خود) است. اگر این فعالیت (گفتار درونی) از حد طبیعی خود خارج شود، فرد از محیط جدا شده و زمینه بروز اختلالات روانشناختی فراهم میشود.
تفاوت ذهن و مغز چیست؟
فرض کنید مغز را به یک کامپیوتر در سرتان تشبیه کنیم که این کامپیوتر تمام فعالیتهای شما را کنترل و هدایت میکند. مغز شما یک سختافزار است که شامل مجموعهای از اتصالات برقی، سیمکشی، قدرت پردازش و حافظه مورد نیاز برای عملکرد یک انسان است.
اگر مغز را به عنوان سختافزار در نظر بگیریم، آنگاه mind میتواند نرمافزاری باشد که به کمک منابع پردازش گسترده مغز، اطلاعات را جمع آوری، ذخیره و مدیریت میکند.
مغز و ذهن تفکیکناپذیرند آنها بخشی از یک سیستم هستند که بدون هم نمیتوانند به درستی کار کنند.
به مثال کامپیوتر برگردیم که از سختافزار و نرمافزار تشکیل شده و عملکرد آنها به یکدیگر وابسته است. تفاوت اصلی بین سختافزار و نرمافزار، قابل لمس بودن سختافزار است که میتوان آن را جز فیزیکی و قابل لمس دستگاه دانست (مانند مغز). برخلاف آن، نرمافزار صرفا از بیت و بایت تشکیل شده و به طور کامل غیرقابل لمس است. همچنین میتوان آن را جز دیجیتال یک دستگاه به حساب آورد (مانند ذهن).
افکار توسط ذهن ایجاد میشوند، همانطور که اشاره شد، مانند نرمافزار مغز است. ما همه چیز را درباره چگونگی عملکرد آن درک نمیکنیم، اما mindدارای لایههای مختلفی از آگاهی است. دانشمندان معتقدند که ذهن آگاه کمتر از 10٪ توان عملیاتی ذهن را تشکیل میدهد.
منظور از ظرفیت ذهنی چیست؟
ما وقتی از «ظرفیت ذهنی» صحبت میکنیم، در واقع به توانایی و قابلیتهایی اشاره داریم که ما دارای آنها هستیم تا در زندگی به طور کلی و در جوانب مختلفی از زندگی پیشرفت کنیم و رشد کنیم.
به عنوان مثال، فرض کنید میخواهید بخشی از پساندازتان را در بازار بورس سرمایه گذاشته و به سرمایهگذار تبدیل شوید. اما بازار بورس پر از ریسک و هیجان است. اگر ظرفیت شما برای تحمل ریسک کم و محدود باشد، ممکن است نتوانید بازدهی بالایی را از سرمایهگذاری مستقیم در بازار بورس بدست آورید و به جای آن، به سرمایهگذاری در صندوقهای سرمایهگذاری وارد شوید. این به این معناست که محدودیتهای ظرفیت ریسکپذیری شما باعث میشود که نتوانید در خط مقدم معاملات سهامها شرکت کنید.
به طور کلی، این ظرفیت ذهنی ما، مرزهایی را برای ما تعیین میکند. این مرزها به ما میگویند که ما تا چه حد میتوانیم در زندگی پیشرفت کنیم. اگر بتوانیم این ظرفیتهای درونی خود را به شکلی آگاهانه و از طریق تلاش و تمرین، در بخشهای مختلفی از زندگی توسعه دهیم و مرزهای آن را جابهجا کنیم، میتوانیم در زمانی کوتاه به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کنیم.
معرفی انواع تقسیم بندی های ذهن
ذهن انسان از سه بخش اصلی تشکیل شده است که این تقسیمبندی از نگاههای عصبشناسی و روانکاوی زیگموند فروید ناشی میشود. فروید معتقد بود که ذهن انسان شامل سه قسمت منطقی و مفهومی به نامهای ضمیر خودآگاه، ضمیر نیمه خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه است که هر کدام از این قسمتها عملکردها و فرآیندهای متفاوتی دارند.
در بالاترین قسمت، ضمیر خودآگاه قرار دارد که وظیفه تحلیل اطلاعات و ورودیهای mind را بر عهده دارد و همواره با استفاده از منطق به دنبال استدلال موضوعات است. ضمیر خودآگاه مسئولیت تفکر آگاهانه، تصمیمگیریهای منطقی و پردازش اطلاعات حسی را بر عهده دارد.
در قسمت میانی، ضمیر نیمه خودآگاه قرار دارد که به عنوان جزئی از ضمیر ناخودآگاه در نظر گرفته میشود. وقتی از ضمیر ناخودآگاه صحبت میکنیم، منظورمان مجموعهای از ضمیر نیمه خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه است.
ضمیر ناخودآگاه به عنوان مهمترین و حیاتیترین قسمت mind انسان، وظیفه اجرای عملکردهای اصلی و حیاتی مانند تنظیم فشار خون و تنفس را بر عهده دارد. تمامی مکانیزمهای مرتبط با بقا و حیات ما تحت کنترل ضمیر ناخودآگاه هستند، به همین دلیل این بخش از ذهن دارای منابع بسیار عظیم و بینهایت است.
برای ایجاد تغییرات اساسی و پایدار در زندگی، باید به شناخت ساختارهای ضمیر ناخودآگاه بپردازیم، زیرا تغییرات موثر و ماندگار باید در این بخش از ذهن اتفاق بیفتند. برای دسترسی به ضمیر ناخودآگاه، لازم است زبان مخصوص آن را بدانیم تا بتوانیم به صورت موثری با آن ارتباط برقرار کرده و تغییرات دلخواه را در آن ایجاد کنیم. همچنین، اهدافی که طراحی میکنیم باید در هسته ناخودآگاه جای بگیرند. در ان ال پی (برنامهریزی عصبی-زبانی)، ابزارها و تکنیکهای مشخصی وجود دارد که به ما کمک میکند تا با ضمیر ناخودآگاه ارتباط برقرار کرده و تغییرات مطلوب را در آن ایجاد نماییم.
نقش ضمیر خودآگاه چیست؟
مغز به دو بخش اصلی ضمیر خودآگاه (Conscious) و ضمیر ناخودآگاه (Unconscious) تقسیم میشود. بخش خودآگاه، همان بخشی است که اگر از شما بپرسند حاصل ضرب 9 در 4 چه میشود، به سرعت پاسخ را فراهم میکند. این بخش مسئول تمام اعمالی است که به طور آگاهانه انجام میدهید. برای مثال، وقتی تصمیم میگیرید پای خود را حرکت دهید، ضمیر خودآگاه این کار را انجام میدهد زیرا هنگام انجام آن کاملاً آگاه و هوشیار هستید.
ضمیر خودآگاه به عنوان نگهبان مغز نیز شناخته میشود. اگر کسی سعی کند شما را با یک باور جدید که با باورهای قبلی شما در تضاد است آشنا کند، این بخش با آن مخالفت خواهد کرد. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد شما را نقد یا نکوهش کند، ضمیر خودآگاه آن را فیلتر کرده و در برابر آن مقاومت خواهد کرد.
این ضمیر، نقش مهمی در پردازش اطلاعات جدید و محافظت از سیستم اعتقادی موجود شما دارد. هرگونه اطلاعات یا باور جدید که وارد ذهن شما میشود، ابتدا باید از فیلتر ضمیر خودآگاه عبور کند. اگر این اطلاعات با باورها و دانستههای قبلی شما تطابق نداشته باشد، ضمیر خودآگاه آن را رد خواهد کرد یا با تردید مواجه میشود. این ویژگی به شما کمک میکند تا از تاثیرات منفی و باورهای مخرب محافظت شوید و تنها اطلاعاتی که به طور منطقی قابل قبول و سازگار با سیستم اعتقادی شما هستند، وارد ذهن شوند. ضمیر خودآگاه به این ترتیب نقش یک دروازهبان را ایفا میکند که همواره مراقب است تا ذهن شما از تاثیرات خارجی منفی و ناهمخوان در امان باشد.
ضمیر ناخودآگاه چیست؟
همانند ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخودآگاه بخشی از mind است که مسئولیت تمامی اعمال و فرآیندهای بدون فکر و آگاهی شما را بر عهده دارد. به عنوان مثال، همین حالا که در حال خواندن این متن هستید، ضمیر ناخودآگاه شما وظیفه کنترل ضربان قلب، دمای بدن، تنفس و هزاران فرآیند دیگر را به صورت خودکار انجام میدهد، بدون اینکه شما نیازی به فکر کردن به آنها داشته باشید. با این حال، همین که توجه شما به تنفس جلب شد، تنفس شما به صورت خودآگاه انجام میشود. اما پس از مدتی، دوباره ضمیر ناخودآگاه کنترل تنفس شما را به دست میگیرد.
ضمیر ناخودآگاه همچنین کنترلکننده احساسات است. اگر گاهی بدون دلیل خاصی احساس بدی دارید، این کار توسط ضمیر ناخودآگاه شما انجام شده است. این ضمیر همچنین خاطرات و باورهای شما را در خود ذخیره میکند.
تغییر باورها از طریق ضمیر ناخودآگاه
برای تغییر یک باور، ابتدا باید ضمیر خودآگاه را قانع کنید که باور جدید را بپذیرد. ضمیر خودآگاه به عنوان نگهبان mind عمل میکند و باید با استفاده از منطق یا تکنیکهایی مانند هیپنوتیزم متقاعد شود که باور جدید را قبول کند. پس از این مرحله، باور جدید به ضمیر ناخودآگاه وارد شده و میتواند مورد قبول واقع شود.
تمرین کنترل ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه
به عنوان یک تمرین، در محیطی آرام و ساکت بنشینید و به صورت ارادی و با آگاهی تنفس کنید. متوجه خواهید شد که چگونه بخش خودآگاه کنترل تنفس شما را به دست میگیرد. اما پس از مدتی که توجه شما کمتر به تنفس میشود، نفس کشیدن شما به صورت غیرارادی ادامه پیدا میکند و ضمیر ناخودآگاه مانند یک سیستم کنترل خودکار، کنترل آن را بر عهده میگیرد.
استفاده از قدرت ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه برای موفقیت
برای پیشرفت در مسیر موفقیت، باید به خوبی بدانید که این دو بخش از ذهن چگونه کار میکنند. با آشنایی با طرز کار این دو بخش، میتوانید از قدرت هر دوی آنها در مسیر موفقیت بهره ببرید.
کنترل احساسات با شناخت ضمیرها
یکی از مثالهایی که نشان میدهد چگونه میتوانید از شناخت این دو بخش در زندگی خود بهره ببرید، کنترل احساسات است. از آنجا که احساسات توسط ضمیر ناخودآگاه شروع و کنترل میشوند، نمیتوان به صورت مستقیم آنها را متوقف کرد.
اما با دانستن این نکته که ضمیر خودآگاه است که افکار (که علت اصلی بروز احساسات هستند) را در mind شما ایجاد میکند، میتوانید با کنترل و نظارت بر افکار و تفسیرهای درونی خود، احساسات را نیز کنترل کنید.
این آگاهی به شما کمک میکند تا با استفاده از تکنیکهای مختلف، mind خود را در مسیرهای مثبت هدایت کرده و از قدرت ضمیر ناخودآگاه برای دستیابی به اهداف و موفقیتهای بیشتر بهرهبرداری کنید.
معرفی اجزای سازنده mind
ما آموختیم که ذهن انسان از دو بخش اصلی یعنی ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه تشکیل شده است. حالا پرسش مهم این است که این دو ضمیر از چه اجزایی ساخته شدهاند. ابتدا باید بدانیم که تمامی محتویات و اجزای تشکیلدهنده ساختار ذهن انسان از طریق حواس پنجگانه وارد میشوند. ما از طریق دیدن، شنیدن، حس کردن، بوییدن و چشیدن، دنیای اطراف خود را درک میکنیم و به آن معنا و رنگ میبخشیم.
بنابراین، حواس پنجگانه ما به عنوان پنج کانال ورودی اطلاعات و محتویات mind عمل میکنند. این محتویات که به آنها سوژههای ذهنی میگوییم، عناصر اصلی تشکیلدهنده ساختار ذهن تمامی انسانها هستند. زمانی که از ذهنیت صحبت میکنیم، منظورمان همان سوژههایی است که از طریق حواس پنجگانه دریافت کردهایم و تغییر در ذهن به معنای تغییر در ساختار این سوژهها است.
تغییرات اساسی در ذهن انسان زمانی آغاز میشود که تصمیم میگیریم جهان درون خود، که متشکل از سوژههای بسیاری است، را تغییر دهیم.
در ان ال پی معتقدیم که دنیای بیرونی و واقعیتهایی که در هر لحظه تجربه میکنیم، ناشی از پردازشها و ارتباطات بین سوژههای ذهنی است. ارتباطات بین این سوژهها منجر به تشکیل الگوها و مدلهایی میشود که ما در ان ال پی به آنها گشتالت میگوییم.
گشتالت به معنای الگوها و مدلهای شکلگرفته در ذهن است و این الگوها تعیین میکنند که ما چگونه فکر و احساس کنیم. این افکار و احساسات نتیجه ارتباطات بین سوژهها هستند و مجموع این تفکرات و احساسات رفتارهای ما را شکل میدهند. به مرور زمان، این رفتارها شخصیت ما را تشکیل میدهند و شخصیت ما زندگی ما را خلق میکند. بنابراین، برای تغییر در شخصیت و نتایجی که در زندگی میگیریم، باید سوژههایی که احساسات و تفکرات ما را شکل میدهند تغییر دهیم.
منظور از سوژههای ذهنی چیست؟
برای اینکه بفهمیم ذهنیتهای ما چگونه شکل میگیرند و محتوای mind چیست، باید با انواع سوژههای ذهنی و نحوه ارتباط بین آنها آشنا شویم. آگاهی و شناخت نسبت به این سوژههای ذهنی و ارتباطات آنها، به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه پدیدههای مختلف جهان در mind ما شکل میگیرند. به این معنا که دریابیم یک فکر یا اندیشه از چه سوژههایی ساخته شده و چگونه واکنشهایی در ذهن و رفتارهایی در بیرون از ما ایجاد میکند.
با کشف ارتباطات بین سوژههای ذهنی، میتوانیم از ابزارها و تکنیکهای ان ال پی برای تغییر نحوه این ارتباطات استفاده کنیم. این تغییرات باعث میشوند که پردازشها و نتایج حاصل از آنها دچار تحول شوند. از این طریق، میتوانیم ارتباطات و برنامههای ذهنی ناکارآمد را از کار بیندازیم و برنامههای جدید و اثربخش را جایگزین کنیم. این برنامههای جدید شامل باورها، ارزشها و رفتارهایی هستند که از مجموع احساسات و تفکرات ما شکل میگیرند و در هسته ضمیر ناخودآگاه برنامهریزی و نصب میشوند.
معرفی انواع سوژههای ذهنی
دو نوع سوژههای ذهنی داریم که هر یک از این سوژهها نقش متفاوتی را اجرا میکنند. در ادامه به بررسی کامل هر یک از این سوژهها میپردازیم:
معرفی سوژهی اول: سوژههای حواس محور
اولین دسته از سوژههای ذهنی، سوژههای حواسمحور هستند که از طریق حواس پنجگانه ما وارد mind میشوند و عناصر ذهنی ما را شکل میدهند. این سوژهها ممکن است به صورت تصویر، صدا، حس، بو یا مزه در ذهن ما شکل بگیرند و هرکدام از این حواس پنجگانه باعث ایجاد انواع مختلفی از این سوژهها در ذهن انسان میشوند.
برای مثال، شما یک درخت را تصور کنید. زمانی که شخصی یک درخت را میبیند، سوژهی تصویری آن را در ذهن خود میسازد. یا اگر کسی به او بگوید که درخت خانهشان بسیار زیبا شده است، او با دریافت این اطلاعات از طریق سیستم شنوایی، بر اساس تصاویری که قبلا در ذهن داشته، سوژهای جدید از درخت میسازد. همچنین، اگر به او یک درخت کوچک هدیه بدهند و چشمانش را ببندند تا آن را لمس کند، او با لمس کردن آن درخت کوچک، میتواند آن را تشخیص دهد و از این طریق سوژهای جدید در mind خود خلق کند.
این فرآیند در مورد چشیدن و بوییدن نیز به همین صورت است. ممکن است فردی میوهای از یک درخت را بچشد و مزه کند یا بوی گل و میوه آن درخت را حس کند و از این طریق سوژهای جدید در ذهن خود ایجاد نماید. نکته مهم این است که باورها، ارزشها و هرچه که در ذهنیت ما شکل میگیرد از ترکیب این سوژهها به وجود میآید. بنابراین، باید سعی کنیم که از طریق حواس پنجگانه خود ورودیها و اطلاعات درستی به ذهن خود بدهیم تا سوژههای اثربخش و ارتباطات مثبتی در ذهن ما شکل بگیرد. نتیجه این ارتباطات، تولید رفتارهای مطلوب و مؤثر خواهد بود
معرفی سوژه دوم: سوژههای فکر محور
هنگامی که ما محرکهای حسی را از طریق حواس پنجگانه دریافت میکنیم، ذهن ما پر از انواع مختلف این محرکها میشود.
این محرکهای حسی با هم ترکیب میشوند و محرکهای جدیدی ایجاد میکنند. این محرکهای جدید که از ترکیب چند محرک موجود در ذهن پدید میآیند، به عنوان محرکهای فکری شناخته میشوند. در برنامهریزی عصبی-زبانی (NLP)، این محرکها اهمیت بسیاری دارند زیرا اساس بسیاری از برنامههای ذهنی ما را تشکیل میدهند و نقش اصلی در خلاقیت یا عدم موفقیت ما ایفا میکنند.
به عنوان مثال، فرض کنید من به شما میگویم “یک کبوتر” و “رنگ آبی”. لحظهای مکث کنید و ببینید چه چیزی به ذهن شما خطور میکند. ممکن است هر تصویری در ذهن شما شکل بگیرد. مثلاً در ذهن من، کبوتری که در آسمان آبی در حال پرواز است، تجسم پیدا میکند.
اگر کمی دقت کنید، متوجه خواهید شد که من مستقیما نگفتم “کبوتر در حال پرواز”، اما ذهن شما بر اساس محرکهای قبلی، ارتباطاتی را برقرار کرد و تصویر سوم یعنی “پرواز کبوتر” را خلق کرد. بسیاری از فرآیندها و افکاری که در ذهن ما شکل میگیرد و ما از آنها آگاه نیستیم، به این صورت به وجود میآیند.
برای تغییر در این فرآیند، باید سعی کنیم محرکهای حسی قوی و انرژیبخش را به ذهن خود وارد کنیم. این کار باعث میشود که محرکهای فکری قویتری ایجاد شوند و از این طریق، فرآیندهای ذهنی ما بهبود یابند. به عبارت دیگر، با تغذیه ذهن خود با اطلاعات مثبت و سازنده از طریق حواس پنجگانه، میتوانیم پایههای فکری قویتری ایجاد کنیم و به این ترتیب، به خلاقیت و موفقیت بیشتری دست یابیم.
منظور از ورودیهای ذهن یا اُبژه چیست؟
ما متوجه شدیم که سوژههای حواسمحور و فکرمحور که ذهنیت ما را میسازند از ورودیهایی که از حواس پنجگانه دریافت میکنیم، به وجود میآیند. این ورودیها که در ان ال پی به آنها اُبژه گفته میشود، از عوامل و شرایط مختلفی ناشی میشوند. از زمان تولد، ما اُبژههای مختلفی را از خانواده، فرهنگ، اجتماع، رسانهها و شرایط زندگی خود دریافت میکنیم. این اُبژهها به تدریج سوژههایی را در ذهن ما خلق میکنند و تکرار این سوژهها منجر به شکلگیری باورها و ارزشهای ما در ضمیر ناخودآگاه میشود.
به عنوان مثال، داستان درختی که بیان کردم یک اُبژه است. گفتهها، دیدهها و شنیدههای فرد درباره درخت میتوانند نظامی از باورها و ارزشهای او را بر اساس سوژههایش شکل دهند. مثلاً فردی ممکن است باور داشته باشد که درختان موجودات زنده و دارای احساسات هستند. این باور باعث میشود که او درختان را ارزشمند بداند و رفتارها و عملکردهای درستی نسبت به آنها نشان دهد، مانند کاشتن درخت یا مراقبت از آنها، و درختان را به عنوان دوستان خود بداند.
این مثال نشان میدهد که چگونه اُبژههای دریافتی از محیط اطراف، سوژههایی را در ذهن ما ایجاد میکنند و این سوژهها، به مرور زمان، باورها و ارزشهای ما را شکل میدهند.
بنابراین، برای تغییر و بهبود باورها و ارزشهای خود، باید به ورودیهایی که از حواس پنجگانه دریافت میکنیم توجه کنیم و تلاش کنیم تا اُبژههای مثبت و سازنده را به ذهن خود وارد کنیم.
این فرآیند به ما کمک میکند تا ذهنیتی مثبت و موثر ایجاد کنیم و در نتیجه، رفتارها و عملکردهای بهتری را در زندگی خود نشان دهیم.
چگونه با کنترل ورودی های ذهن زندگی بهتری بسازیم؟
من اعتقاد دارم که زندگی خارجی ما تابعی از ذهنیتهای ماست و به فرایند خلق سوژهها آگاهی داریم. از این لحظه به بعد، میتوانیم مسئولیت خلق زندگی و نتایج آن را بپذیریم، زیرا ما هستیم که تصمیم میگیریم که با حواس پنجگانه خود چه چیزهایی را بشنویم، ببینیم و احساس کنیم.
تمام ورودیها و اطلاعاتی که از هر منبع و شاخصی دریافت میشود، سبب خلق سوژهها در ذهن و ارتباطات در ذهن ما میشود. این ارتباطات واکنشهای مغز و سیستم عصبی و ترشحات هورمونی ما را تحت تاثیر قرار میدهد و در نتیجه، رفتارهای کلامی و غیرکلامی ما را تولید میکند.
کنترل و مدیریت ورودیها و اطلاعاتی که وارد ذهن و مغز میشوند، بسیار مهم است. زیرا مغز و ذهن ما عملکردها و پردازشهای خود را بر اساس این اطلاعات ورودی انجام میدهند و تکرار دائم و فراوان این ورودیها باورها و ارزشهای ما را شکل میدهد و در نتیجه، نظام شخصیت ما را خلق میکند و مسیر زندگی ما را مشخص میکند.
سوالات متداول
ذهن چیست؟
ذهن مجموعهای از فعالیتهای شناختی، احساسات، و تجربیات است که فرآیند تفکر و ادراک را در انسان تشکیل میدهد.
آیا ذهن و مغز یکسانند؟
اصطلاحا خیر. مغز سازهای فیزیکی است که اجزای مختلفی از سلولها و اتصالات عصبی را شامل میشود. در حالی که ذهن فرآیندی فراگیرتر و شامل تجربیات، احساسات، و تفکر است که توسط مغز پردازش میشود.
چگونه میتوانیم ذهن خود را بهبود بخشیم؟
تمرینهای تمرکزی مانند مدیتیشن و تنفس عمیق، فعالیتهای ذهنی مانند حل مسائل و خواندن کتابها، و مراقبت از سلامتی عمومی از جمله راههایی هستند. که میتواند به بهبود عملکرد ذهنی کمک کند.
آیا میتوانیم کنترل کامل بر ذهن خود داشته باشیم؟
اغلب ذهن ما دارای زمینههای ناخودآگاهی است که ما نمیتوانیم به طور کامل آن را کنترل کنیم. با این حال، با تمرین و آگاهی بیشتر، میتوانیم به اندازهای کنترل را بر فرآیندهای ذهنی خود پیدا کنیم که موجب بهبود کیفیت زندگی میشود.
جمع بندی
ذهن، یک مخلوط پیچیده از ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه است که از طریق دریافت اطلاعات و ورودیها از حواس پنجگانه شکل میگیرد. این ورودیهای حسی، سوژههایی را در ذهنمان ایجاد میکنند که به مرور زمان، بر اساس محیط و شرایط زندگیمان، باورها، ارزشها و الگوهای ما را شکل میدهند. در واقع، ذهن ما به طور مداوم با این ورودیها تعامل میکند و الگوهای مختلفی را ایجاد میکند که تاثیر گذار بر رفتار و نگرشهایمان است. بنابراین، برای دستیافتن به یک زندگی پربار و موفق، شناخت عملکرد و ماهیت ذهن از جمله گامهای حیاتی در راهیابی به اهداف ما میباشد.
ممنون که تا انتها همراه من در دانشگاه کسب و کار بودید. شما میتوانید با ارائه پیشنهادات و انتقادات به بهتر شدن روند فعالیتی ما کمک کنید. پس با تیم ما در دانشگاه کسب و کار در ارتباط باشید.