عرفان یکی از شاخههای علوم انسانی است که به معنای رسیدن به حقیقت از طریق درک و توجه بیواسطه به واقعیتها میباشد. این مفهوم، فراتر از دین و اسلام است و شامل حوزههای متعددی در فرهنگها و تمدنهای مختلف دنیا میشود. یکی از این حوزهها، عرفان سرخپوستی است که دارای پیشینهای غنی در قبایل سرخپوستان آمریکایی میباشد.
نسخهی معاصر و امروزی این عرفان را کارلوس کاستاندا، نویسنده و مردمشناس اسپانیایی، پایهگذاری و ترویج کرد. او در طول زندگیاش، حدود دوازده کتاب نوشت که در آنها عقاید و افکار عرفانی و فلسفی خود را با مخاطبان به اشتراک گذاشت. در این مقاله از دانشگاه کسب و کار، به زندگی و آثار او میپردازیم و مبانی اصلی عقایدش را بررسی خواهیم کرد.
تولد و پیشینه کارلوس کاستاندا
کارلوس کاستاندا در 25 دسامبر 1925 در سائوپائولوی برزیل متولد شد. با این حال، برخی منابع تولد او را در شهر کاجامارکای پرو و در سال 1931 ثبت کردهاند. پدر او سزار آرانها بورونگاری و مادرش سوزانا کاستانیدا بودند که نام خانوادگیاش را به فرزندش داد. این پیشینه خانوادگی و فرهنگی تأثیر زیادی بر دیدگاههای فلسفی و عرفانی او گذاشت.
تحصیلات و زندگی شخصی
کارلوس در سال 1951 به سانفرانسیسکو رفت و تحصیلات دیپلماش را در دبیرستان هالیوود به پایان رساند. او از سالهای 1955 تا 1959 در کلاسهای ادبیات، روزنامهنگاری و روانکاوی در سیتیکالج تحصیل کرد و همزمان به عنوان دستیار روانپزشک در مؤسسهای فعالیت داشت.
در زندگی شخصیاش، کارلوس در سال 1961 با مارگارت رانیان در تیجوانای مکزیک ازدواج کرد. این ازدواج اما کمتر از شش ماه دوام آورد و آنها بدون طلاق رسمی از یکدیگر جدا شدند. حاصل این ازدواج، فرزند آنها کارلتون جرمی کاستانیدا بود که در 12 اوت 1961 در هالیوود کالیفرنیا به دنیا آمد. بیست سال بعد، کارلوس با فلوریندا دونر در لاسوگاس ازدواج کرد و فرزند او، نوری الکساندر، به فرزندی خود درآورد.

گرفتن تابعیت آمریکا
کارلوس کاستاندا در سال 1957 رسماً به تابعیت آمریکا درآمد و نام خانوادگی مادرش، سوزانا کاستانیدا، را برای خود انتخاب کرد. این تغییر هویت و پذیرش تابعیت آمریکایی نه تنها به او اجازه داد تا به تحصیلات خود ادامه دهد، بلکه به او این امکان را داد که به عنوان یک نویسنده و مردمشناس در یک محیط فرهنگی و علمی غنی فعالیت کند.
او در سال 1959 در رشتهی مردمشناسی در دانشگاه کالیفرنیا (UCLA) قبول شد و به مدت سه سال لیسانس و سپس دکترای خود را دریافت کرد. این تحصیلات به او کمک کرد تا به عمق فرهنگها و فلسفههای مختلف بپردازد و در آینده به یکی از چهرههای برجسته در عرصه عرفان تبدیل شود.
دیدار با دون خوآن
شرح دیدار
در سال 1960، زمانی که کارلوس کاستاندا دانشجوی مردمشناسی در دانشگاه لوسآنجلس بود، برای کسب اطلاعاتی درباره استفاده از گیاهان طبی توسط سرخپوستان به مکزیک سفر کرد. در ایستگاه اتوبوس آریزونا، او با یک سرخپوست پیر یاکی به نام دون خوآن آشنا شد. این دیدار به سرعت به یک رابطهی عمیق استاد-شاگردی تبدیل شد که تأثیر شگرفی بر زندگی کارلوس گذاشت. دون خوآن نه تنها به کارلوس دانش عمیقی درباره گیاهان روانگردان و روشهای شمنیسم ارائه داد، بلکه او را با دنیای عرفانی جدیدی آشنا کرد که به وضوح در آثار او منعکس شده است.
این ملاقات نه تنها مسیری جدید برای کاستاندا گشود، بلکه او را به بررسی عمیقتری از فرهنگ و فلسفه سرخپوستی سوق داد. تأثیر این دیدار به حدی بود که کارلوس میگوید این لحظه، نقطه عطفی در زندگیاش بود و او را به جستجوی حقیقت و خودشناسی هدایت کرد.
رابطه استاد-شاگردی
کارلوس سیزده سال از عمر خود را صرف یادگیری و معرفتآموزی از دون خوآن کرد.
این مدت به او این امکان را داد که تجربیات و آموزههای خود را در سه کتاب اول خود به تحریر درآورد. این کتابها نه تنها موجب دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه لوسآنجلس شد، بلکه به فروش میلیونی در آمریکا و سراسر جهان دست یافت.
دون خوآن، شخصیتی اسرارآمیز و پیچیده، احتمالا در سال 1891 در آریزونای مکزیک به دنیا آمد و در سن 25 سالگی با ساحری به نام خولیان آشنا شد. او تجربیات خود را در زمینه شمنیسم و ساحری با کارلوس به اشتراک گذاشت و تأثیر عمیق و شگرفی بر زندگی او گذاشت. این رابطه استاد-شاگردی کارلوس را به یکی از چهرههای برجسته در زمینه عرفان و فلسفه تبدیل کرد و به آثارش عمق و معنا بخشید. با این حال، هنوز بسیاری از پژوهشگران در تلاشند تا مشخص کنند آیا شخصیت دون خوآن واقعی بوده یا از تخیلات کارلوس نشأت گرفته است.

موفقیت و شکست کارلوس کاستاندا
در سال 1969، کارلوس کاستاندا با انتقادات شدید برخی محققان مواجه شد که صحت ادعاهای او دربارهی اثرات گیاهان روانگردان را زیر سوال بردند. یکی از این منتقدان، ریچارد دومیله، در کتابی به بررسی اشتباهات منطقی و زمانی در آثار کاستاندا پرداخت و آنها را شواهدی برای تخیلی بودن آثارش دانست. این انتقادات باعث شد که تردیدهایی درباره درستی شخصیت دون خوآن و آموزههای کارلوس به وجود آید.
در مارس 1973، کاستاندا به عنوان موضوع عکس جلد و سرمقالهی مجله تایمز معرفی شد، که او را فردی اسرارآمیز و سرشار از ناشناختهها توصیف کرد.
این توجه رسانهای به شهرت او افزود، اما چالشها و انتقادات همچنان ادامه داشت و به جستجوی حقیقت در آثارش دامن زد.
دوری از اجتماع
کارلوس در همان سال تصمیم گرفت که از مجامع عمومی دور شود و بر رشد درونی خود تمرکز کند. او به همراه سه نفر به نام همسفران آگاهی در یک خانهی بزرگ سکونت کرد. این افراد تا زمان مرگ کاستاندا با او بودند و پس از آن به طور ناگهانی ناپدید شدند.
کارلوس کاستاندا در سال 1998 به علت سرطان کبد و در سن 73 سالگی در لسآنجلس درگذشت. هیچ مراسمی برای یادبود او برگزار نشد و جسدش پس از سوزاندهشدن به مکزیک منتقل گردید. دو ماه پس از مرگ او، اعلامیهای با عنوان “مرگ بیصدای نویسنده اسرارآمیز” در لسآنجلس تایمز منتشر شد که مردم را از درگذشت این نویسندهی پر رمز و راز آگاه کرد.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات رابرت کیوساکی، لئوناردو داوینچی، ابوعلی سینا و بیژن پاکزاد را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
آثار کارلوس کاستاندا
کارلوس کاستاندا در سال 1968 نخستین کتاب خود را منتشر کرد و در ادامه آثار متعددی را به رشته تحریر درآورد. مهمترین آثار او عبارتند از:
- “تعلیمات دون خوآن” (1968): نخستین کتاب که به بررسی روابط شاگرد-استادی او با دون خوآن میپردازد.
- “حقیقتی دیگر” (1971): ادامهی موضوعات مطرحشده در کتاب اول و تعمیق در آموزههای دون خوآن.
- “سفر به دیگر سو” (1972): گسترش تجربیات و تعالیم کارلوس در زمینه شمنیسم و عرفان سرخپوستی.
- “افسانهی قدرت” (1974): داستانی که نمادی از پایان دوره شاگردی کارلوس در مکتب دون خوآن است.
- “قدرت سکوت”: بررسی مفهوم سکوت و تأثیر آن بر زندگی و آگاهی فردی.
- “آتش درون”: تأملاتی درباره قدرت درونی و خودشناسی.
- “هدیه قدرت”: تداوم آموزههای شمنیستی و عرفانی.
کاستاندا در مجموع حدود دوازده کتاب نوشت که دو تای آنها پس از مرگ او منتشر شدند. آثار او به ترویج آموزههای عرفانی و شمنیستی کمک کرده و به عمق ادبیات عرفانی معاصر افزودهاند.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات الکس فرگوسن، امیرکبیر، ریچل هالیس، توماس ادیسون، والت دیزنی و آلن دوباتن را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
درونمایه آثار کارلوس کاستاندا
کارلوس کاستاندا در آثار خود به مفاهیمی عمیق و پیچیدهای پرداخته است که با عناوینی چون عرفان ساحری، جادوگری و آیین شمنی شناخته میشود. او در یک مصاحبه بیان کرد: “ساحری، توانایی درک و مشاهده چیزهایی است که دریافت معمولی ما قادر به درک آن نیست.”
■ اصالت مرشد یا ناگوال
در عرفان کاستاندا، فردی که وظیفه ارشاد سالکان را بر عهده دارد، ناگوال نامیده میشود. این شخصیت تنها زمانی میتواند راهنمایی کند که سالک و استاد دارای شباهت سطح انرژی باشند.
■ عقل ستیزی
در آثار او، عقل به عنوان مانعی برای رسیدن به حقیقت ناب شناخته میشود و سالک باید فعالیتهای عقلی را رها کند و به تعالیم استاد عمل کند.
■ مبنا قرار دادن دل
کاستاندا بر این باور است که سالک تنها با پیروی از امر و نهی دل میتواند به حقیقت دست یابد. او میگوید: “انسان باید راه خود را به کمک دل انتخاب کند تا شادمانترین و سرزندهترین باشد.”
■ مرگ و نیستی
در عرفان کاستاندا، آگاهی از مرگ اهمیت بالایی دارد. او معتقد است که تفکر درباره مرگ میتواند انسان را وارسته کند و به حقیقت نزدیکتر سازد.
این درونمایهها به عمق آثار کاستاندا افزوده و به فهم بهتر عرفان و فلسفههای شمنیستی کمک کرده است.
برخی از دستورات عملی عرفان کارلوس کاستاندا
- یافتن مسیری تاریک و پر پیچ و خم برای مراقبه و سکوت در هنگام دویدن
- راه رفتن بدون توجه به اطراف
- خیره شدن به یک شی!
- رویا دیدن در بیداری
- بینیازی از دیگران و دست نیافتنی بودن
- حماقت اختیاری و شبیه نشان دادن خود با دیگران
- متعادل کردن روح در میان عقل و احساس
- پذیرش مسئولیت
- عمل کردن بدون چشمداشت و منفعت
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات مارک زاکربرگ، استاد شهریار، مارتین لوتر کینگ و چارلز دیکنز را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
نتیجهگیری
هدف اصلی عرفان کارلوس کاستاندا، کسب معرفت و رسیدن به ادراک شهودی است که این ویژگی او را تا حدودی به عرفانهای شرقی نزدیک میکند. او در تدوین این عرفان، به طرز قابل توجهی از دانش مردمشناسی خود بهره برد و آثار و دستورات عملیاش را بر اساس آن نوشته است.
به همین دلیل، او به عنوان بنیانگذار امروزی عرفان سرخپوستی یا ساحری شناخته میشود. جالب است که اکثر آثار او به زبان فارسی ترجمه و چاپ شدهاند و برای علاقهمندان به این حوزه در دسترس هستند.
نظر شما درباره این نویسنده اسرارآمیز چیست؟ آیا فکر میکنید دستورات عملی و اصول عرفانی او میتوانند به کسب شهودی و رسیدن به معرفت کمک کنند؟
منبع: Wikipedia
عرفان به معنی شناخت می باشد و ابتدای شناخت از محیط اطراف و خودمان شروع می شود و بعد شناخت ماورا و فرشتگان و خداوند متعال ادامه پیدا می کند که در مسیر راه شیاطین مانع رسیدن به این آگاهی ها می شوند که باید با آنها به مبارزه پرداخت.
حتما باید طی این مسیر زیر نظر استاد راه رفته باشد.
کاستاندا عرفان سرخپوستی را با ساحری آمیخته و برای دیدن موجودات تخیلی دستور به مصرف گیاهان مخدر داده که اکثر شاگردان خود و زندگیشان با مصرف این مواد نابود می گردد.
درود به شما مجید عزیز
ممنون از کامنت طولانی و اطلاعات مفیدی که داخل سایت ما به دیگران به اشتراک گذاشتید. خوشحال میشیم درمورد دیگر مقالات سایت ما هم نظر ارزشمند خودتون رو ثبت کنید.
پس اگه مردم رو ترغیب میکرده به مصرف مواد کتاب هاش به درد نمیخوره