استراتژی در طی سالها دستخوش تغییرات زیادی شده است. قبل از اینکه پای استراتژی به مسائل کسب و کار و موفقیت باز شود، رهبران جنگ از استراتژی برای پیش برد اهداف و نقشههایشان استفاده میکردند؛ ولی با گذشت زمان معنی و کاربرد استراتژی دستخوش تغییرات شد، تا جایی که strategy به قویترین ابزار برای رشد شرکتها و راه رسیدن به اهداف تبدیل شد. امروزه اگر کسب و کاری از استراتژیهای مناسب خودش استفاده نکند به شکست در دنیای تجارت و بیزینس محکوم میشود. برای اینکه بطور کامل و به زبان ساده با استراتژی آشنا شوید تا انتها همراه من در دانشگاه کسب و کار باشید.
تاریخچه استراتژی
از کلمه strategy برای اولینبار در یونان باستان استفاده شد، ریشه کلمه استراتژی از استراتگوس به معنای فرمانده جنگ است. بعدها استراتگوس تبدیل به استراتژیا شد و به هنر رزم و جنگ تغییر معنا پیدا کرد. اما کلمه استراتژی برای اولین بار در کتابی با همین نام توسط سان تزو استفاده شد.
در این کتاب تمام فنون جنگ و تعداد زیادی از استراتژیهای نظامی که امروزه سیاستمداران و تجار از آن بسیار استفاده میکنند، آورده شده است. طبق دیدگاه سان تزو کسی رهبر است که از هوش و فراست خود برای دستيابي به اهداف بزرگ کمک میگیرد. بعدها پای کلمه استراتژی توسط سقراط به تجارت باز شد. طبق دیدگاهی که سقراط داشت strategy که در جنگ استفاده میشد بسیار شبیه به strategy است که تاجران استفاده میکنند. به این دلیل که چه رهبران جنگ و چه تاجران باید یک برنامه ریزی انجام دهند تا با استفاده از منابع محدود و زیردستان خود به اهداف خود دست پیدا کنند و پس از آن زمان بود که کلمه استراتژی وارد دنیای بیزینس و کسب و کار شد.
استراتژی دقیقا چیست؟
طبق تعریفی که از استراتژی داشتیم میتوان فهمید که استراتژی هنری است که از طریق راهکارهای آن میتوان مسائل پیچیدهی شرکت و یا کسب و کارها را حل کرد. ولی نکتهای که این میان وجود دارد این است که ما باید دقیقا بدانیم مشغول چه کاری هستیم و چه اهدافی برای آینده کسب و کار خود داریم. هزاران مسیر گوناگون در استراتژی وجود دارد که هرکدام از این مسیرها ما را به نقطه خاصی از کسب و کار میرساند. بنابراین ما باید بدانیم که قصد داریم به کدام مقصد و به کدام هدف برسیم. ولی اگر بخواهیم بصورت دقیق به معنای استراتژی برسیم باید با یکسری از کلماتی که ما را به معنای دقیق آن میرسانند آشنا شویم.
چشم انداز در استراتژی
منظور از چشم انداز این است که مدیران استراتژیک باید آينده و جایگاه شرکت را آنگونه که میخواهند تصور کنند. به عبارت دیگر مدیران استراتژیک باید بتوانند موقعیت مطلوبی که شرکت در آینده در آن قرار دارد را تصور کنند.
بیانیه ماموریت در استراتژی
این مرحله به مدیران راهکارهای مناسبی را برای رسیدن به چشم اندازی که راجع به آینده شرکت داشتند پیشنهاد میدهد و به شما میگوید برای اینکه بتوانید به اهداف بلندمدت شرکت دستيابی پیدا کنید، باید چه کارهایی را انجام دهید.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات توسعه سازمانی، مهارت های مدیریتی و مدیریت ریسک را حتما مطالعه کنید.
اهداف بلندمدت در استراتژی
منظور از اهداف نتایجی بلندمدت و ملموس است که به شما در پایان رساندن ماموریت کمک میکند. برای مثال ماموریت شما این است که تا ۳ سال آینده میزان فروش شرکتتان را ۱۰۰ برابر کنید. این یک هدف بلندمدت است. به اهدافی که دستیابی به آنها بیش از ۱ سال طول میکشند اهداف بلندمدت میگویند.
اهداف کوتاه مدت در استراتژی
قبل از اینکه شما اهداف بلندمدت داشته باشید، باید از اهداف کوتاهمدت خود آگاهی داشته باشید. زیرا اهداف کوتاهمدت هستند که در نهایت به اهداف بلندمدت تبدیل میشوند. طبق نظریه ریچارد روملت شما نمیتوانید بدون داشتن اهداف کوتاهمدت به یک استراتژی قوی دست پیدا کنید. زیرا این اهداف کوتاهمدت ما هستند که به ما کمک میکنند تا به اهداف بلندمدت خود دست پیدا کنیم.
برای مثال کسی قصد دارد در ۵ سال آینده بهترین و بزرگترين شرکت اغذیه فروشی کشور را راهاندازی کند. برای اینکار نیاز به تجربه، سرمایه، شریک و مشتری است. پس برای اینکه بتواند به این هدف دست پیدا کند نیاز است تا با انواع غذاهای نیمه آماده و دستور پخت آنها آشنا شود و بتواند میزان تقاضای بازار را بسنجد. اقدام به تولید کند و برند خودش را محبوب کند. به این صورت قدم به قدم به اهداف بلندمدت خودش نزدیکتر میشود.
تعریف کاملتری از استراتژی
به احتمال زیاد تا این قسمت از مقاله باید به معنی استراتژی پی برده باشید. اگر بخواهم strategy را بطور کاملتری تعریف کنم باید بگویم استراتژی راهکارها، اقدامات و قدمهایی است که به ما در رسیدن به اهداف بلندمدت خود کمک میکند.
برای اینکه بتوانید strategy را تصور کنید به شما بازی شطرنج را پیشنهاد میکنم. هدف هر بازیکن کیش و مات کردن رقیبش است. از طرف دیگر هر بازیکن مهرهای یکسانی دارند. بنابراین هر بازیکن با طرز فکر و قوانینی که از آنها آگاهی دارد مهرهها را حرکت میدهد و در انتها ممکن است بازی را ببرد و یا ببازد.
استراتژی در کسب و کار
تا این قسمت به تعریف کلی و دقیق استراتژی پرداختیم و اکنون تصمیم داریم جایگاه استراتژی در کسب و کارها را بررسی کنیم. هر فردی قبل از اینکه اقدام به طراحی استراتژی برای کسب و کارش کند باید شرکت و فعالیتی که درحال انجام آن است را بطور کامل و دقیق درک کرده باشد. از طرف دیگر باید بداند که قرار است آینده شرکت چه باشد و چه فعالیتهایی قرار است انجام دهد. پس از طی کردن این مراحل حال نیاز است تا استراتژی مناسب کسب و کار خود را طراحی کند. برای اینکه بتواند یک طرح خوب و مناسب از strategy را که مناسب کسب و کارش است را طراحی کند نیاز است تا با سطوح مختلف strategy آشنا شود.
سطوح مختلف استراتژی در کسب و کار
در حالت کلی استراتژی کسب و کار دارای سه سطح متفاوت میباشد که هر سطحی مناسب هر کسب و کار میباشد. این سه سطح به شرح زیر میباشند:
- سطح شرکتی
- سطح تجاری
- سطح عملکردی
منظور از سطح شرکتی چیست؟
این نوع مربوط به برنامههای استراتژیکی است که مدیر ارشد سازمان دارد. به عبارت دیگر این نوع strategy بیانیه ماموریت و چشم انداز سازمان را به حوبی مشخص میکند و تاثیر مثبتی بر عملکرد بلندمدت شرکت دارد.
منظور از سطح تجاری چیست؟
این نوع استراتژی یک کسب و کار را با چشم انداز شرکت ادغام میکند. بنابراین سطح، چشمانداز و اهداف به یکسری استراتژی برای شرکت تبدیل میشوند.
منظور از سطح عملکردی چیست؟
استراتژی سطح عملکردی برای پاسخ به سوالاتی از قبیل توسعه دادن بخشهای عملکردی شرکت، میتواند از بخش بازاریابی، منابع انسانی، تحقیق و توسعه سازمان و یا شرکت پشتیبانی کند.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات مدیریت فردی، انواع سبک های رهبری و کنترل پروژه را حتما مطالعه کنید.
استراتژی برای پاسخ به چه سوالاتی طراحی شده است؟
- مسیر حرکت: شرکت و یا سازمان قرار است در دراز مدت به کجا برسد؟
- دامنه فعالیت بازارها: سازمانها باید کدام بازارها را برای ادامه فعالیت خود انتخاب کنند؟
- مزیتها: کسب و کار با چه فعالیتهایی میتواند نسبت به سایر رقبا بهتر عمل کند؟
- منابع مورد نیاز: چه نوع مهارتهايي و یا چه میزان سرمایه و امکانات برای داشتن توان رقابت نیاز است؟
- عوامل محیطی: چه عواملی از محیط بیرون سازمان میتواند بر رقابت سازمان تاثیر بگذارد؟
- ذینفعان: ارزشها و انتظارات ذینفعانی که قدرت اثر گذاری بالایی بر سازمان دارند چه چیزهایی است؟
مدیریت استراتژيک
فرآیند کامل مدیریت استراتژیک در برگیرنده سه مرحله میباشد:
- تحلیل استراتژیک
- اقدامات استراتژیک
- تصمیم استراتژیک
تحلیل استراتژیک چیست؟
در بخش تحلیل استراتژیک سازمان و یا شرکت به تحلیل نقاط قوت و ضعف وضعیت کنونی کسب و کار میپردازد. برای اینکه بتوانیم نقاط قوت و ضعف کسب و کار را بسنجیم نیاز است تا با برخی از ابزارها آشنایی پیدا کنیم. این ابزارها شامل موارد زیر است:
- ابزار تحلیلی PEST
- طراحی سناریو
- الگوی مبتنی بر پنج نیرو پورتر
- بخش بندی بازار
- ماتریس سیاستهای جهت دهی
- ابزار تحلیلی SWOT
- ابزار تحلیلی PEST
این روش تحلیلی مخفف چهار کلمه اصلی Political , Economic, social و Technologica میباشد و به شناخت محیط کار و فعالیت کسب و کار کمک میکند.
طراحی سناریو
در این روش مدیران استراتژیک چشماندازهای گوناگونی که در آینده ممکن است شرکت به آنها برسد را تعریف میکنند
الگوی مبتنی بر پنج نیرو پورتر
این الگو برای تجزیه و تحلیل وضع رقابتی ساخته شده است و بسیاری از سازمانها برای تدوین استراتژی از این الگو استفاده میکنند. از دیدگاه پورتر، در هر صنعت ماهیت رقابت به وسیله پنج عامل تعیین میشود:
- هم چشمی بین سازمان و کسب و کارهای رقیب
- توان بالقوه برای ورود رقبای جدید
- توان بالقوه برای توسعه محصولات جایگزین
- توان عرضه کنندگان مواداولیه در چانه زدن
- توان مصرف کنندگان در چانه زدن
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات مدیریت تغییر، رفتار سازمانی چیست و استراتژی چیست را حتما مطالعه کنید.
منظور از هم چشمی بین شرکتهای رقیب چیست؟
این عامل یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین عوامل است. طبق این عامل تنها زمانی استراتژی های یک شرکت موفقیت آمیز خواهد بود که بتواند نسبت به استراتژیهایی که شرکت رقیب از آنها استفاده میکند مزیت رقابتی بالاتری برخوردار داشته باشد. زیرا شرکتهای رقیب به عملکرد يکديگر نگاه میکنند و باتوجه به عملکرد شرکت رقیب استراتژیهای خودش را پیاده سازی میکند. برای مثال یک شرکت ممکن است قیمت محصولاتش را پایین بیاورد و یا ویژگیهای خاصی به محصولاتش اضافه کند. بنابراین شرکتهای رقیب نیز تلاش میکنند تا از تغییرات بهتری رونمایی کنند.
منظور از توان بالقوه برای ورود رقبای جدید چیست؟
منظور از توان بالقوه برای ورود رقبای جدید این است که هنگامی که سازمانهای تازه تاسیس بتوانند به راحتی وارد یک صنعت خاص شوند، شدت همچشمی بین شرکتهای رقیب افزایش پیدا میکند. بنابراین شرکتهایی که بخشی از قدرت بازار را در دست دارند کار را برای ورود شرکتهای تازه تاسیس به بازار با فعالیتهایی مثل بدست آوردن وفاداری مشتریان، استفاده کردن از فناوریهای پیشرفته و… سخت میکنند. بنابراین شرکتهای تازه تاسیس بدلیل اینکه برای رقابت با این شرکتها نیازمند سرمایه زیادی برای توزیع و تبلیغات است، ترجیح میدهند تا در ابتدا وارد خرده بازارها شوند.
منظور از توان بالقوه برای توسعه محصولات جایگزین چیست؟
در بسیاری از صنایع، شرکتها با تولیدکنندگان محصولات جایگزین به شدت در رقابت هستند. برای مثال شرکتهایی که تولید کننده ظروف پلاستیکی هستند با شرکتهایی که تولید کننده ظروف آلمینیومی هستند رقابت زیادی با یکدیگر دارند. زیرا مصرف کنندگان از هردو مورد برای سرو غذا استفاده میکند. بنابراین تولیدکنندگان با استفاده از استراتژیهای گوناگون تلاش میکنند تا از رقیب خود پیشی بگیرند.
توان عرضهکنندگان و مصرفکنندگان در چانه زدن
زمانی چانه زنی رخ میدهد که عرضه کنندگان و مصرفکنندگان زیادی در بازار وجود داشته باشد. بنابراین هریک از این طرفین ترجیح میدهند تا قیمت یک محصول را به نفع خود کاهش دهند.
بخش بندی بازار
در این روش فعالیتهای شرکت محدود به یک و یا تعداد کمی فعالیت میشود. منظور از بخشبندی بازار این است که حوزه فعالیتی شرکت را محدود کنیم و سپس روی حوزههای منتخب از تلاش و تمرکز خودمان استفاده کنیم. بخش بندی کردن به شرکت و کسب و کارها کمک میکند تا رشد و سود بهتری را تجربه کنند.
ماتریس سیاست های جهت دهی
این ماتریس میتواند مزیتهای رقابتی در یک بازار خاص را شناسایی و نمایش دهد. به عبارت دیگر این ماتریس میتواند رقبای اصلی و نقاط ضعف و قدرت آنها را شناسایی کند. بنابراین سازمانها و یا کسب و کارهایی کع از این استراتژی استفاده میکنند میتوانند باتوجه به نقاط ضعف رقیبشان اقدام به طراحی استراتژیهای جدید کنند.
ابزار تحلیلی SWOT
این نوع از ابزار به شرکتها و صاحبان کسب و کار کمک میکند تا بتوانند نقاط ضعف و قدرت رقیب، فرصتها و تهدیدهای کسب و کار و عوامل داخلی و خارجی اثر گذار بر کسب و کار را شناسایی کنند. این ابزار بسیار ابزار مهمی است؛ زیرا به صاحبان کسب و کار فرصتها و تهدیدهایی که ممکن فعالیتشان در آینده با آن روبرو شود را نشان میدهد. بنابراین صاحبان کسب و کار و مدیران شرکت باتوجه به شناسایی فرصتها و تهدیدات اقدامات لازم را برای بهبود شرایط انجام می دهند.
تصمیم استراتژیک چیست؟
این مرحله شامل شناخت ماهیت انتظاراتی است که ذینفعان از شرکت دارند، شناسایی گزینههایی که شرکت میتواند آنها را انتخاب کند و راه حلهای استراتژیکی که شرکت میتواند از آنها استفاده کند و سپس ارزیابی و انتخاب گزینههای استراتژیک است. به عبارت دیگر در این مرحله باید خواستههایی که ذینفعان از شرکت ما دارند را شناسایی کنیم. گزینهها و راه حلهای مناسب شرکت را پیدا کنیم و تصمیم بگیریم که کدام مورد نفع بهتری برای شرکت دارد
اقدامات استراتژیک چیست؟
پس از اینکه شرکت تحلیل و تصمیمات کافی را برای استفاده از استراتژیهای مناسب انجام داد، حال زمان آن است که اقدام به پیاده سازی استراتژی کند. این قسمت یکی از سختترین قسمتهای مدیریت استراتژیک است. زیرا برای اینکه برنامههای استراتژیکی ما به خوبی اجرا شوند نیاز است تا تمام بخشها را با فعالیت اصلی شرکت همسو کنیم.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات رهبری زنان، مدیریت سرمایه در فارکس و رهبری چیست را حتما مطالعه کنید.
استراتژی چه نقشی در رسیدن سازمان به اهدافش دارد؟
برای اینکه بتوانیم درک بهتری از مدیریت استراتژیک و پاسخ به این سوال که استراتژی چیست داشته باشیم، آن را از جهت دیگری بررسی میکنیم. همینطور که در ابتدا گفتم استراتژی نقش بسیاری در رسیدن ما به اهداف مورد نظر دارد. ولی برای اینکه شرکت بتواند به اهدافش برسد نیازمند پیاده سازی دو عمل است. یکی اینکه باید تمام افراد مربوطه سازمان را از اهداف خودش آگاه کند و مورد دیگر این است که از چگونگی رسیدن به اهدافش آگاهی داشته باشد. برای اینکه سازمان بتواند در مورد مسیر رسیدن به اهدافش آگاهی پیدا کند نیازمند این است که مراحل زیر را طی کند:
- وضعیت و شرایطی که شرکت و یا سازمان در قبال رقبای دیگر در پیش میگیرد را شناسایی کند.
- از ابتکارات، سیاستها و تصمیمات درستی در آینده استفاده کند.
بنابراین طبق این تعریف مدیریت استراتژیک دارای ۳ بخش میباشد.
- تعیین اهداف سازمان.
- تعیین جایگاه و موقعیتهایی که سازمان در بازار و محیط فعالیتش دارد.
- هدایت سازمان در گذر زمان بر مبنای سیاستها و تصمیماتی که بر عملکرد سازمان اثرگذار هستند.
تعیین اهداف سازمان
نخستین گام برای اینکه بتوانیم به سوال استراتژی چیست پاسخ دهیم این است که در ابتدا اهداف مدیریتی برای سازمان را تعیین کنیم. ممکن است سازمان و یا شرکت اهداف گوناگونی مانند اهداف فروش داشته باشد. برای مثال جذب تعداد خاصی از مشتریان. معمولا اهداف مختلف مثل افزایش سهم بازار و کسب سود به طور همزمان برای اجرا هدف گذاری میشوند ولی ممکن است سازمان در موقیعت دشواری باشد که نتواند چندین هدف را باهم مدیریت کند و تنها هدفش بقای سازمان باشد. برخی از اهداف هم ممکن است راه رسیدن به اهداف دیگر را دشوارتر کنند مثل افزایش سود بدون افت کیفیت خدمات.
بنابراین برای اینکه بتوانید برای دستیابی به اهدافتان برنامه ریزی کنید، در ابتدا نیاز است تا وضعیت و موقعیتی که سازمان در آن قرار دارد را شناسایی کنید و باتوجه به وضعیت سازمان پلن بچینید.
تعیین موقعیت و شناسایی جایگاه سازمان
دومین قدم در مدیریت استراتژیک تعیین موقعیت و شناسایی جایگاه سازمان در بازار هدف و محیط پیرامون است. به این منظور دربارهی اینکه مشتریان چه کسانی باشند، محصول یا خدمات چگونه باشد و چگونه باید به مشتریان خدمات ارائه کرد تصمیمگیری میشود. اگر بخواهیم بجای یک گروه خاص از مشتریان، به تمام مشتریهایمان خدمات و کالا ارائه کنیم، این مسئله باعث افت کیفیت خدمات رسانی و تولید کالای ما میشود. بنابراین بهتر است یک گروه خاص از مشتریان را انتخاب کنیم و برای آنها اقدام به ارائه خدمات و یا تولید کالا کنیم.
از طرف دیگر اگر بخواهیم وفاداری این قشر از مشتریان خودمان را بدست بیاوریم باید در بخش چگونگی به سوالات بسیاری پاسخ داده شود. مانند قیمت مورد انتظار در مقایسه با قیمت تعیین شده توسط رقبا، نوع تبلیغاتی که باعث می شود محصول شما از موارد مشابه متمایز باشد، شبکههایی که در بازار مشغول فعالیت هستند. مثلا بهتر است با فروشگاهها همکاری کرد یا با توزیعکنندگان و یا از طریق عرضه مستقیم و بی واسطه اقدام به عرضه کالا به مشتری کرد.
هدایت عملکرد سازمان
پس از اینکه اهداف، جایگاه و موقعیت مناسب برای سازمان تعیین کردیم، حال نیاز است تا برای تحقق یافتن اهداف بلند اخرین گام را برداریم. البته این اقدام، اقدامی دشوار و چالشبرانگیز است. به این دلیل که تعیین سیاستها و رویههای کارآمد برای رسیدن به اهداف و گرفتن تصمیمهای درست برای پیادهسازی استراتژی و هدایت عملکرد نیازمند این است که تمام بخشهای سازمان در یک راستا فعالیت کنند و با اهداف بلند مدت شرکت همسو باشند.
ممکن است در ابتدا سیاستها و تصمیمهایی که برای شرکت انتخاب کردیم غیرعادی و بزرگ به نظر برسند، مثلا یکی از تصمیمات ما ورود به بازار جدیدی باشد؛ یا تصمیمهای ما رایج و به ظاهر کوچک باشند مانند استخدام کارکنان جدید. ولی چیزی که مهم است این است که تصمیمات کوچک نیز در بلندمدت اثر زیادی بر سازمان میگذارند. بنابراین تصمیمها و انتخابهای ما ممکن است باعث شکلگیری یک استراتژی محکم و استوار شود و یا ممکن است باعث تغییر جهت پیدا کردن اهداف سازمان و درنتیجه شکست سازمان شوند. بنابراین استراتژی تاثیر زیادی در شناسایی اقدامات و تصمیمهای مدیریتیای دارد که برای رسیدن به نتیجهی دلخواه مهم هستند.
نحوه برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کار
سازمانها برای اینکه بتوانند به اهداف بلندمدت خودشان برسند باید با چالشهای متفاوتی روبرو شوند. برای مثال ممکن است که شرکت با چالشهای پیش و پا افتادهای روبرو شود و به دلیل عدم شناسایی چالش دست به اقدامات بزرگی بزند. به همین دلیل ممکن است وقت و هزینهی زیادی را از دست بدهد. در این حالت است که شرکت نیازمند یک برنامه ریزی استراتژیک میباشد تا بتواند چالشهای احتمالی را پیشبینی کند و عکسالعمل و پاسخهای از پیش تعیین شده مناسبی را از قبل آماده کند. نکتهای که درباره برنامه ریزی استراتژيک مهم است این است که این برنامهریزیها بتوانند تا ۲ الی ۳ سال آینده شرکت را پیش بینی کنند
چرا به برنامه ریزی استراتژیک نیاز داریم؟
- با پیش بینی رخدادهایی که در آینده ممکن است رخ دهد میتوانیم عکسالعمل مناسبی داشته باشیم.
- میتوانیم از طریق پیش بینی آینده به برخی از نیازها پاسخ دهیم.
- به تعریف مأموریت کلی سازمان و تمرکز بر تحقق یافتن اهداف بلندمدت کمک میکند.
- باعث بهبود یافتن نوع مدیریت و رهبری منابع انسانی میشود.
- افراد را در جایی که مناسب آنهاست قرار میدهد. این کار باعث میشود که سازمان عملکرد بهتری داشته باشد و هر فرد باتوجه به تواناییهایی که دارد فعالیت مرتبط داشته باشد.
در حالت کلی، داشتن برنامه ریزی استراتژیک در دست شاه کلید برای حل مشکلات سرنوشت ساز سازمان است و این یعنی برنامه ریزی استراتژیک باید با کمک پیش بینی آینده و کمک گرفتن از سایر افراد شرکت انجام شود.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات رشته مدیریت بازرگانی، داشبورد مدیریتی، تفاوت رهبر و مدیر را حتما مطالعه کنید.
جمع بندی
طبق مقالهای که در دانشگاه کسب و کار مطالعه کردیم متوجه شدیم که داشتن استراتژی یکی از مهمترین اقداماتی است که هر کسب و کار و یا سازمانی باید در ابتدای شکل گیری خود داشته باشد؛ زیرا استراتژی در بیشتر مواقع و در مواجه شدن با چالشها به کمک سازمان و یا کسب و کار میآید. همچنین نکتهی دیگری که به آن باید توجه کنید این است که باید باتوجه به نوع کسب و کاری که دارید استراتژی مناسب خودتان را طراحی کنید. ممنون که تا انتها همراه من در دانشگاه کسب و کار بودید.
ممنون بابت مطالب خوبی که در اختیارمون گذاشتید خسته نباشید
خواهش میکنم 🌹