تاریخ ادبیات ایران سرشار از شعرا و نویسندگانی است که با آثار فوقالعادهی خود، گنجینهی ارزشمندی از فرهنگ ایرانی را در جهان به نمایش گذاشتند. در میان خیل عظیم این افراد، مولانا جلالالدین بلخی، شاعر قرن هفتم، جایگاه والایی در ادبیات ایران دارد. مثنوی معنوی او پس از گذشت هفتصد قرن، همچنان خوانده میشود و تازگی و جذابیت خود را در میان خوانندگان فارسی زبان و غیرفارسیزبان حفظ کرده است.
او عارفی بزرگ بود که به شیوهی تمثیلی به بیان عقاید اخلاقی، تربیتی و مذهبی خود میپرداخت و تلاش میکرد افکار ارزشمندش را با عامهی مردم به اشتراک بگذارد. این مقاله از دانشگاه کسب و کار به زندگینامه و شرح آثار و عقاید او اختصاص دارد.
زندگینامه مولانا جلالالدین بلخی
پیشینه خانوادگی
مولانا جلالالدین بلخی در 6 ربیعالاول سال 604 قمری در شهر وخش (تاجیکستان امروزی) متولد شد. این شهر حدود 250 کیلومتر با بلخ که شهر مهم و بزرگی بود فاصله داشت؛ به همین دلیل در منابع بسیاری مولانا را زادهی بلخ و منتسب به آن شهر میدانند. پدر او بهاءالدین محمد یا بهاءولد از عارفان و پیشوایان مشهور زمان خود بود که بنابر منابعی از جانب پدر به ابوبکر میرسید و از جانب مادر به امام محمدتقی. البته دربارهی این انتسابها ادعاهای ضد و نقیضی وجود دارد، چنان که فردی چون افلاکی عقیده دارد مادر بهاءولد منتسب به دودمان خوارزمشاهیان است.
بهاءالدین محمد از ابتدای کار صاحب شهرت، ثروت و جایگاه بالایی بود تا جایی که مورد حسادت سلطان محمد خوارزمشاه و درباریان قرار گرفت. بهاءولد که “سلطان العلماء” نامیده میشد مریدان بسیاری داشت که از اعمال و سخنان او تاثیر میگرفتند و طبق دستورهایش زندگی میکردند. این وضعیت، موقعیت سیاسی حاکم را به خطر میانداخت.
فرزندان بهاءولد
بنابر منابعی، بهاءالدین محمد دارای چهار فرزند بود. یکی از آنها پسری به نام حسین بود که ظاهرا در کودکی و در شهر بلخ درگذشت. فرزند دوم آنها، فاطمه خاتون پس از آن متولد شد و سپس علاءالدین محمد که دو سال از مولانا بزرگتر بود. مولانا جلال الدین بلخی، چهارمین فرزند و پسر کوچک خانواده بود. مادر آنها مومنه خاتون نام داشت.
مهاجرت
از آنجا که بهاءالدین ولد شخصی مشهور و با نفوذ بود، گرفتار حسادتهای اطرافیان شد؛ تا جایی که تصمیم گرفت بلخ را ترک کند. ظاهرا علت اصلی آن، تهدید و دشمنیهای امام فخر رازی و شاه خوارزم بود، هر چند خود بهاءولد، نابسامانی شهر و هجوم مغول را بهانهی مهاجرت از شهر قرار داد. او و خانوادهاش در سال 609 از بلخ خارج شدند و ظاهرا تا سال 617 در سمرقند سکونت کردند. پس از آن ایالت خوارزم را ترک کردند و راهی مناطق عربنشین شدند. مولانا بعدها در کتاب فیه ما فیه و مثنوی، به بیان گوشهای از خاطرات زندگیاش در سمرقند پرداخت.
سفر به بغداد و مکه
بنابر روایات، بهاءولد در سال 617 در حالی از خوارزم خارج شد که سیصد شتر، بار کتابهای نفیس و وسایل منزل او را حمل میکرد و خدم و حشم بسیاری به دنبالش بود. او به همراه خانوادهاش در سال 618 به بغداد رسید. در آنجا با شیخ شهاب الدین سهروردی، فیلسوف مشهور ایرانی، ملاقات کرد و مدتی ساکن مدرسهی مستنصریه شد. سپس به حج رفت و از آنجا عازم دمشق و آسیای صغیر شد.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات ارشمیدس، آلفرد نوبل، هنری فورد و توماس هاردی را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
ازدواج مولانا جلالالدین بلخی
بهاءولد و خانوادهاش در سال 622 به شهر لارنده رسیدند که امروزه در قرامان ترکیه قرار دارد. مولانا در این زمان حدود 18 سال داشت و با گوهر خاتون که دختر خواجه لالای سمرقندی بود ازدواج کرد. آنها حدود پنج سال در لارنده زندگی کردند و در همین مدت، مادر مولانا وفات یافت و سلطانولد، فرزند جلالالدین و گوهرخاتون متولد شد.
پس از آن، در حال سفر از شهری به شهر دیگر بودند که به ارزنجان رسیدند. در آنجا علاءالدین کیقباد، پادشاه سلجوقی، قاصدی فرستاد و بهاءولد را به قونیه دعوت کرد. او دو سال در قونیه اقامت کرد و در این مدت مریدان بسیاری گرد خویش فراهم آورد.
جانشینی مولانا جلالالدین بلخی
بهاءولد سرانجام در ربیع الثانی سال 628 در سن هشتاد سالگی و در اوج شهرت و قدرت در قونیه درگذشت. خاکسپاری او همراه با جمعیت زیادی از مریدان او، عارفان و بزرگان شهر انجام شد. مولانا در این زمان 24 سال داشت و به اصرار مریدان و شاگردان بهاءولد، جایگاه وعظ و تدریس پدر را برعهده گرفت. او در این مدت مورد لطف و توجه سلطان کیقباد نیز قرار داشت.
آشنایی با برهان الدین
یک سال پس از این واقعه، مولانا با عارفی به نام برهان الدین محقق ترمذی آشنا شد. از آنجا که برهانالدین عالم و عارفی دانا بود تعلیم مولانا را برعهده گرفت و تصوف و مسائل عرفانی را به او آموزش داد. این آشنایی نقطه عطفی در زندگی عرفانی مولانا محسوب میشد؛ چرا که از هر جهت موجب پیشرفت و ارتقای او در علوم مختلف شد.
مولانا در پی تشویقهای برهان الدین، برای تحصیل و یادگیری علوم زمان خود به دمشق و حلب رفت که حدودا هفت سال طول کشید. سپس به مکه سفر کرد و ملقب به عناوینی چون ” مولانا ” و ” امام ” شد.
تدریس و ازدواج
برهان الدین پس از 9 سال آموزش و مراقبت از جلال الدین در سال 638 قمری درگذشت. پس از آن مولانا به تدریس فقه و علوم دینی در چهار مدرسهی معتبر آن زمان پرداخت و بیش از هزار شاگرد پرورش داد. جلال الدین در همین مدت همسر اولش را از دست داد و در سال 640 با کراخاتون که زنی بیوه بود، ازدواج کرد. پس از این دوران حادثهای در زندگی مولانا رخ داد که او را کاملا دگرگون کرد.
شمس تبریزی و تحولات مولانا جلالالدین بلخی
یکی از مهمترین وقایع زندگی مولانا که تاثیر زیادی در زندگی عرفانی و ادبیاش داشت، ملاقات او با شمس تبریزی بود. از زندگی شخصی و پیشینه او اطلاعات چندانی در دست نیست. نام او محمد بن علی بن ملکداد تبریزی بود و از لحاظ روحیات و افکار با مردم زمان خویش تفاوت داشت. منابع بسیاری او را شخصی زودرنج، عبوس، گوشهگیر و بدون وابستگی و تعلقات دنیوی معرفی کردهاند.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات فرانسوا ولتر، کارلوس اسلیم، مایکل کین و آرش فردوسی را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
دیدار با شمس
شمس تبریزی به شیوهی درویشان و مسافران زندگی میکرد. او دائم از شهری به شهری دیگر میرفت تا آن که در 26 جمادی الثانی 642 به قونیه رسید و در آنجا با مولانا آشنا و همصحبت شد. شخصیت نیرومند و عرفانی شمس تبریزی به حدی روی مولانا تاثیرگذار بود که او را کاملا دگرگون کرد. تا پیش از حضور او در قونیه، مولوی به تدریس در مدارس مختلف میپرداخت و اهل وعظ و ارشاد بود؛ اما پس از ملاقات شمس، تمام آنها را کنار گذاشت و اهل سماع و شاعری شد. آنچه امروز به عنوان غزلیات و رباعیات مولانا در دست داریم، در نتیجهی این آشنایی و عشق او سروده شد.
دشمنیهای زمانه و حسادت به شمس
شاگردان و مریدان مولانا که از این تحول او ناراحت و حیرتزده بودند، حسادت و کینهورزی با شمس را آغاز کردند. این حوادث موجب شد که او شانزده ماه پس از آشنایی با جلال الدین، ناگهانی و بیخبر قونیه را ترک کند. جدایی او مولانا را دچار اندوه و عذاب بیپایان کرد. او مدتها به دنبال رد و نشانی از شمس بود تا آنکه متوجه شد او در شام زندگی میکند. پسرش سلطان ولد را به همراه چند تن از یارانش به شام فرستاد تا او را به قونیه بازگردانند.
بازگشت دوبارهی شمس تبریزی
شمس تبریزی در سال 644 با استقبال باشکوهی به قونیه بازگشت. مولانا از شدت شور و خوشحالی چندین غزل برایش سرود و او را مورد لطف و احترام قرار داد:
شمس و قمرم آمَد، سمع و بصرم آمد / وان سیمبرم آمَد، وان کان زرم آمد
آن کس که همی جستم، دی من به چراغ او را / امروز چون تنگ گل، بر ره گذرم آمد
اما این خوشی مدت زیادی طول نکشید. بار دیگر حسادتها و دشمنیها علیه شمس آغاز شد، تا جایی که عهد کرد به گونهای برود که هرگز نام و نشانی از او پیدا نشود. به عقیدهی بسیاری از پژوهشگران، او سرانجام به دلیل همین کینهها در سال 645 و در آخرین مقصدش کشته شد. مقبره او در شهر خوی در آذربایجان غربی قرار دارد که گویی محل اقامت او در روزهای پایانی زندگیاش بود. البته محققان بسیاری بر این نظر هستند که مدفن شمس در خوی وجود ندارد و به احتمال زیاد در قونیه میباشد!
روزهای فراق مولانا جلالالدین بلخی
مولانا پس از محو شدن شمس تا مدتها به دنبال او بود و در اندوه و ناامیدی زندگی کرد. او بخش عمدهای از دلتنگیهایش را در مجموعه غزلیاتش به تصویر کشید. مولانا که حالا بدون یار و پیشوا بود، مدتی به صلاح الدین زرکوب و سپس حسامالدین چلبی دل بست که توانستند تا حدی به زندگیاش رنگ و روی تازهای ببخشند.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات آلینوش طریان، سرگی برین، سام والتون و آلن تورینگ را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
آشنایی با حسامالدین چلبی و آغاز سرایش مثنوی
آشنایی مولانا با حسام الدین چلبی که از مریدان جوانش بود، در سال 658 رخ داد. حسامالدین عامل اصلی سرایش مثنوی معنوی بود. او از مولانا درخواست کرد که کتابی تعلیمی به شیوهی عطار یا سنایی بنویسد و در آن به تعلیم و ارشاد مردم و شاگردانش بپردازد. او در طول 14 سال آشنایی با مولوی، علاوه بر تشویق او به سرایش دفترهای مثنوی، وظیفهی ثبت و نوشتن آنها را نیز برعهده داشت. ارادت و علاقهی مولانا به حسام الدین تا جایی بود که او را خلیفهی خود کرد و حتی قصد داشت عنوان ” حسامی نامه ” را روی مثنوی ارزشمندش بگذارد.
بیماری و مرگ مولانا جلالالدین بلخی
به این ترتیب مولانا در سالهای پایانی خود به تکمیل مثنوی معنوی پرداخت تا آن که دچار بیماری شد. او در بستر بیماری، فرزندش سلطان ولد را به آرامش دعوت کرد و غزل غمگین خداحافظیاش را سرود:
رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن / ترک من خرابِ شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها / خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
مولانا جلالالدین بلخی سرانجام در 5 جمادی الآخر سال 672 قمری در سن 68 سالگی درگذشت. پیکر او را در کنار پدرش در باغ ارم قونیه دفن کردند. در روز خاکسپاری او تمام مردم قونیه از فقیر و ثروتمند، مسلمان و یهودی و مسیحی، تا عارفان و بزرگان شهر جمع شدند و تا چهل روز برایش عزاداری کردند. مقبرهی او در ترکیه امروزی قرار دارد و هر ساله در مراسم سالگرد او میزبان جمع کثیری از اهالی فرهنگ و ادب از سراسر جهان است.
فرزندان مولانا چه کسانی بودند؟
مولانا از همسر اول خود گوهرخاتون دو پسر داشت؛ سلطان ولد و علاءالدین. آنها مدتی برای کسب تحصیل به دمشق رفتند و پس از آن، سلطان ولد در رکاب پدر ماند و پس از درگذشت او، جانشینش در تدریس عرفان و رهبری مریدان شد. مولانا در ازدواج دوم خود با کراخاتون، صاحب پسری به نام مظفرالدین امیرعالم و دختری به نام ملکه خاتون شد. مظفر الدین مدتی در دیوان سلجوقیان شغلی دولتی داشت؛ اما آن را رها کرد و به جمع صوفیان پیوست. ملکه خاتون نیز با بازرگانی از قونیه ازدواج کرد.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات پائولو کوئلیو، زکریا رازی، ماری کوری و توماس ادیسون را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
شخصیت سیاسی – اجتماعی مولانا جلالالدین بلخی
مولانا چه در طول حیات و چه پس از آن، مورد توجه و علاقهی خاص و عام بود. او مقام دنیایی نداشت. کنار مدرسهای که برایش ساخته بودند زندگی میکرد و از مقرری روزانهی تدریس در آن، روزگارش را میگذراند. البته از آنجا که مولانا شخصیتی عارف بود و مردم به کرامات او اعتقاد داشتند، در بازههای زمانی خاص، نذوراتی از جانب مردم یا بزرگان و پادشاهان دریافت میکرد. با این حال آنها را خرج خود نمیکرد و به نیازمندان و فقرا میبخشید و خود با درویشی و درآمد اندکش، امرار معاش میکرد.
مجالس سماع
مولانا اغلب به دعوت مریدانش به خانقاهها میرفت و در جلسات بحث و سماع شرکت میکرد. رقص سماع آیینی سنتی در میان صوفیان بود که در آن با آهنگها و آدابی خاص به چرخش درمیآمدند و آن را نمادی برای رسیدن به خدا میدانستند. مولانا معتقد بود این حرکات، آرام دل عاشقان، غذای جان و دوای درد سالکان است و در آن خداوند بر جان مردان حق تجلی میکند. او بارها در غزلیات و ابیات مثنویاش از شور سماعی و آیینهای آن سخن گفته که بیش از هر چیز بیانگر علاقهی او به این عمل سنتی بود.
مولانا جلالالدین بلخی در سیاست
بسیاری از روحانیان، شخصیتهای سپاهی و اداری دربار و حتی وزرای حکومتی، مرید مولانا بودند. از میان این افراد میتوان سلطان رکن الدین، معینالدین پروانه (بزرگترین شخصیت دیوانی آن زمان)، جلال الدین قرطای وزیر و تاجالدین معتز خراسانی، امیر و دولتمرد سلجوقی را نام برد. مولانا در بسیاری از مواقع به ارشاد و راهنمایی این بزرگان میپرداخت و آنها نیز از کمکهای او استفاده میکردند. او و خانوادهاش نفوذ فراوانی در مردم داشتند تا جایی که علاوه بر پسرش سلطان ولد، کراخاتون، ملکه خاتون و عروسش فاطمه خاتون نیز دارای شهرت و نفوذ فراوانی در جامعه بودند.
علاوه بر این جایگاه سیاسی، مولانا بارها در داستانهایی از مثنوی یا در سخنرانیهای متعددش از فسادها و بیعدالتیهای درباریان و صاحبمنصبان انتقاد کرد و با زبان طنز و کنایه از عیبهای آنان پرده برداشت. بنابراین علاوه بر اخلاقیات، عرفان و الهیات، میتوان رگههایی از سیاست و اجتماع را نیز در آثار مولانا پیدا کرد.
برخی از آثار مولانا جلالالدین بلخی
مثنوی معنوی
این کتاب که مشهورترین و بزرگترین کتاب مولانا است، از شش دفتر شعری در قالب مثنوی و حدود 26 هزار بیت به زبان فارسی تشکیل شده است. مولانا این کتاب را به درخواست حسامالدین چلبی و در طول ده سال یعنی از 662 تا 672 هجری قمری نوشت. محتوای مثنوی مولوی مجموعهای از حکایتهای مختلفی از زنان و مردان، پیامبران، عارفان، مجانین، حیوانات و… است که مولانا با استفاده از آنها عقاید اخلاقی، عرفانی و صوفیانهی خویش را بیان کرده است.
داستانهای مولانا و مضامین او در این کتاب بسیار خواندنی و زیباست به طوری که تمام خوانندگان میتوانند در هر درجهای که هستند، به کشف نکات و مفاهیم تازهای از آن دست یابند. ارزش این کتاب به اندازهای است که عدهای آن را ” قرآن فارسی” میدانند و فردی چون جلال الدین همایی آن را همپایهی اوستای زرتشت و عهد جدید مسیحیان میداند.
مثنوی مولانا جلالالدین بلخی با ابیاتی مشهور به ” نینامه ” آغاز میشود که در واقع شرحی بر جدایی انسان از اصل وجودی خود و عالم معنا میباشد؛
بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند
کَز نِیِستان تا مرا بُبریدهاند / از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
از مشهورترین تصحیحهای مثنوی مولانا در ایران، شرح 6 جلدی کریم زمانی، تصحیح و شرح مثنوی از رینولد نیکلسون، محمدعلی موحد و عبدالکریم سروش است که بارها توسط انتشارات مختلفی چاپ شدهاند.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات گرنت کاردون، اپرا وینفری، لری الیسون و جک دورسی را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
دیوان کبیر یا غزلیات شمس
عدهی بسیاری از مردم، به اشتباه غزلیات شمس را مجموعهای از غزلهای شمس تبریزی میدانند. در صورتی که این کتاب از زیباترین و مشهورترین آثار مولانا جلالالدین بلخی است که به دلیل وصف و ستایش شمس و خطابههایی به او در اشعار مختلف، به دیوان شمس تبریزی مشهور شده است. این کتاب مشتمل بر حدود 35 هزار بیت فارسی و کمتر از هزار بیت به زبانهای عربی، یونانی یا ترکی – فارسی است. مضمون اشعار او اکثرا عشق و عرفان در قالبهای غزل و رباعی است؛
گفتی مرا به خنده: ” خوش باد روزگارت! ” / کس بی تو خوش نباشد، رو قصهی دگر کن
فیه ما فیه
یکی از آثار منثور مولانا، کتاب فیه ما فیه است که شامل مجموعهای از مقالات و سخنرانیهای او در مضامین دینی، عرفانی و اخلاقی میباشد. محتوای این کتاب در طول سی سال توسط شاگردان و مریدان او به زبان ساده و روان نوشته شد و پس از وفات او با عناوینی چون اسرار الجلالیه و فیه ما فیه تدوین و کامل شد. مشهورترین تصحیح فعلی این کتاب متعلق به بدیع الزمان فروزانفر است که توسط انتشارات مختلفی چون نگاه و زوار منتشر شده است.
نثر این کتاب زیبا و روان است و آموزههای اخلاقی و عرفانی مهمی را شامل میشود:
یوسف مصری را دوستی از سفر رسید. گفت: جهت من چه ارمغان آوردی؟ پاسخ داد: از تو خوبتر هیچ نیست. آینه آوردهام تا هر لحظه روی خود را در وی ببینی.( پیش حق تعالی نیز دل روشن میباید بردن تا در وی، خود را ببیند.)
مکتوبات مولانا جلالالدین بلخی
مکتوبات یا مکاتیب، مجموعهای از 150 نامهای است که مولانا با خط خودش نوشته است. محتوای این نامهها بیشتر شامل امور دینی و نصیحتهای مولوی خطاب به پادشاهان، وزیران، شاگردان و عارفان زمان خودش است که در طول زمانهای مختلف به نگارش درآمدهاند.
ارزش این کتاب در درجه اول به این جهت است که ما را با قلم ادیبانه و نثر خطابی مولانا آشنا میکند، ثانیا اطلاعات ارزشمندی دربارهی تاریخ سلجوقیان، روحیات مولوی و برخورد او با مردم و حاکمان زمانش به ما میدهد. این نامهها به زبان فارسی نوشتهشده و برخلاف نثر مولانا در سایر آثار منثورش، پیچیده و تا حدی سختخوان است. این کتاب تاکنون با تصحیح بزرگانی چون توفیق سبحانی، غلامعلی حداد عادل و احمد رمزی چاپ و منتشر شدهاست.
معرفی چند اثر برای شناخت مولانا جلالالدین بلخی
←پلّه پلّه تا ملاقات خدا (درباره زندگی، اندیشه و سلوک مولانا) اثر عبدالحسین زرین کوب انتشارات علمی
← عارف جان سوخته؛ داستان شورانگیز زندگی مولانا اثر نهال تجدد، نشر نیلوفر
←زندگی مولانا اثر بدیع الزمان فروزانفر، نشر کتاب پارسه
← قصه قصهها (کهنترین روایت از ماجرای شمس و مولانا) نوشتهی محمدعلی موحد، نشر کارنامه
←شمس تبریزی (زندگینامه و شرح تاثیرات شمس بر زندگی مولانا) اثر محمدعلی موحد، انتشارات فرهنگ نو
← مولویه پس از مولانا اثر عبدالباقی گولپینارلی، ترجمه توفیق سبحانی، نشر علم
سخن پایانی
مولانا جلالالدین بلخی شاعری ایرانی بود که در قونیه زندگی میکرد. اگر چه او به زبان فارسی شعر میسرود، همچنان پژوهشگران و مردم ترکیه عقیده دارند که مولدی متعلق به آنهاست و شاعری ترکزبان است! به مرور زمان، جایگاه مولانا و آوازهی او تنها به این دو کشور محدود نشد و تا یونان، افغانستان، تاجیکستان و حتی اروپا کشیده شد.
جالب است بدانید ترجمهی سرودههای مولوی در غرب که با لقب “رومی” شناخته میشود، از محبوبترین و پرفروشترین آثار در ایالت متحده آمریکاست.
نظر شما دربارهی این شاعر گرانقدر چیست؟ به نظر شما ارزشی که در سایر کشورها به آثار او داده میشود در ایران نیز هست یا مورد بیمهری قرار دارد؟!
منبع: Wikipedia
سلام . بنام خدا . گفتم ایدوست مکن یاردگر ، کانگهی تانشود باتومراکاردگر . غزالی . درمدح و ثنای جناب مولاناجلالدین محمدبلخی مولوی چه توانم گفتن که دیگران نگفته باشند فقط به چیزی مختصر اما شاید مفید اشاره میکنم وآن اینکه هیچگاه اشعار شعرای بزرگی چون مولانا را خودمان و شخصا معنی و تفسیر نکنیم که نه علمش راداریم و نه توانش را وچبسا گاها با دادن نظراتمان باعث گمراهی خلایق بشویم واین همانا گناهیست نابخشودنی پس در درک و خواندن اشعار بزرگانی خاصه بزرگی چون مولانا جلالدین محمدبلخی مولوی که ازبزرگان علم و ادب نتنها ایران که جهان میباشند که خداوند روح بزرگ و پاکشان را همواره قرین رحمت بی انتهای خویش قرار بدهد ، چراکه قبلا عرض کردم نه دراین حدهستیم و نه ایشان جناب مولوی را زبانم لال احتیاج و خواستی دراین امر بوده یاهست وما نهایتا بتوانیم باکمک و راهنمایی اشخاص دانشمند و دانا کمی ازمعارف و دانشها و ادب ایشان درحد وسع خویش استفاده نمایم ولاغیر . باپوزش ازمحضربزرگان و اندیشمندان و ادیبان کشورمان و دیگر ممالک خاصه کسانی که در معنی و تفسیر و درک بهترما از چنین شعرا و اندیشمندانی خصوصا جناب مولوی مارا یاری و ردهنمایی کرده و مینمایند . حق یارتان .
درود بر شما ناصر عزیز
ممنون از دیدگاه کاملی که گذاشتید😊🌹