در میان 114 سوره قرآن که هرکدام با عناوین خاصی نامگذاری شدهاند، یکی از سورهها لقمان نام دارد. لقمان حکیم نه پیامبر بود و نه فرستادهی خدا؛ او انسانی عادی بود که به واسطهی حکمت و دانشی که داشت به جایگاه بالایی دست یافت. چند آیه از سورهی لقمان دربردارندهی نصیحتهای حکیمانه او به پسرش است و به خوبی حکمت و علم الهی او را نمایان میکند.
دربارهی شخصیت لقمان اطلاعات ضد و نقیضی وجود دارد. عدهای او را بردهای سیاهپوست میدانند که قبل از اسلام زندگی میکرد و عدهای شخصیت او را با برخی از اسطورههای تاریخی مقایسه میکنند.
ما در این مقاله از دانشگاه کسب و کار به زندگینامه لقمان حکیم میپردازیم و روایتهای مختلف دربارهی او را بررسی میکنیم.
زندگینامه لقمان حکیم
کتاب آسمانی قرآن بارها با سورههایی به نام پیامبرانی چون محمد، یونس، یوسف، ابراهیم و… مزین شد. اما این نکته که یک انسان معمولی به این درجه از حکمت رسید که سورهای از قرآن به نام او نامیده شود، حمایت از جایگاه والای او دارد.
در بعضی از روایات چنین آمده که لقمان بردهای سیاهپوست از منطقهی سودان بود. او چهرهای تیره و قلبی روشن و پاک داشت. از همان ابتدای زندگی خود به درستی زندگی میکرد، سخن راست میگفت، امانتدار بود و در اموری که به او ارتباطی نداشت، دخالت نمیکرد. روایتهای متفاوت دیگری نیز از لقمان وجود دارد. در یکی از این روایتها، او حکیم برجستهای بود که در ایران زندگی میکرد و بین 300 تا 1000 سال عمر داشت.
لقمان چگونه به حکمت رسید؟
آن شخصیت از لقمان که در قرآن و احادیث از او یاد میشود، به خواست خداوند و در یک شب به حکمت الهی دست یافت. چنانکه پس از آن، عدهای از خانواده و دوستان او متعجب شدند و از او پرسیدند: “مگر تو همانی نیستی که با ما چوپانی میکردی؟ پس چگونه به این همه علم و حکمت دست یافتی؟” او پاسخ داد: “این خواست خدا بود. ادای امانت، راستگویی و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود، مرا به این درجه از حکمت الهی رساند.”
در روایتی از کتاب مجمع البیان آمده است که: “روزی لقمان حکیم برای استراحت خوابیده بود. ناگهان ندایی شنید که ای لقمان! آیا میخواهی خداوند تو را خلیفهی خود قرار دهد تا در زمین به حق قضاوت کنی؟” او پاسخ داد: “اگر خداوند اختیار را به من دهد، این وظیفه را نمیپذیرم. اما اگر فرمان او باشد، آن را به جان پذیرا هستم. قضاوت مردم عملی بس دشوار است و از هر جهت در خطر ظلم و ستم قرار دارد.” لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت. هنگامی که بیدار شد خداوند نور حکمت در دل او انداخت و او از آن پس زبان به حکمت گشود.
آگاهی لقمان از مرگ خود
اطلاعات زیادی از نحوهی زندگی و خانوادهی لقمان حکیم وجود ندارد. او پس از آنکه به حکمت رسید به قضاوت و حقگویی در میان مردم پرداخت و تلاش کرد اصول زندگی معنوی و درست را به آنان آموزش دهد.
او روزی با پسر خود نشسته بود که متوجه شد زمان مرگش نزدیک است و چیزی به پایان عمر او نمانده است. در این هنگام شروع به گریه کرد. پسرش که متعجب شده بود پرسید: “پدر گریهی تو از حرص دنیا است یا از ترس مرگ؟” لقمان پاسخ داد: “هیچکدام. پیش روی خود بیابان تاریک و ترسناکی میبینم که قرار است به تنهایی و بدون هیچ توشهای در آن قدم بگذارم. نمیدانم این بار سنگین را از روی دوش من برمیدارند یا من را با آن به دوزخ میفرستند!”
مزار لقمان حکیم
ظاهرا لقمان حکیم پس از وفات، جایی میان مسجد لقمه (در شهر فلسطین) و بازار آن به خاک سپرده شد. هفتاد نفر از پیامبران و عارفان الهی نیز پس از لقمان در آن مکان دفن شدند. این پیامبران از قوم بنیاسرائیل بودند و به دلیل دشمنی قومشان به آن منطقه تبعید شدند و سرانجام در همانجا از دنیا رفتند. به این ترتیب، لقمان حکیم پس از مرگ نیز در میان پیامبران و بزرگان جای گرفت و در دنیا و آخرت سربلند شد.
لقمان حکیم در کتابها و روایات
در روایات اسلامی
لقمان در حبشه متولد و به عنوان برده به اسرائیل آورده شد. صاحبش هنگامی که متوجه حکمت و رفتار و گفتار عالمانه او شد او را آزاد کرد تا در میان بنیاسرائیل زندگی کند. این برده سیاهپوست، به واسطه دانش و بصیرت خود به جایگاهی میرسد که با داوود پیامبر همنشین شده و حتی استاد او میشود.
پیامبر اکرم دربارهی لقمان حکیم چنین گفته است: “به حق میگویم که لقمان پیامبر نبود. ولی بندهای بود که بسیار فکر میکرد و ایمان و یقینش عالی بود. خدا را دوست داشت و خدا نیز او را دوست میداشت؛ به همین علت نعمت حکمت را به او ارزانی فرمود.”
در منابع قدیم عربی
روایاتی که پیش از اسلام در منابع قدیم عربی از لقمان حکیم وجود دارد، او را از قوم عاد دانستهاند. قوم عاد قبیلهای بودند که بنابر روایات به دلیل کفر و نافرمانی دچار عذاب شدند و به نابودی رسیدند. لقمان از انسانهای صالح و درستکاری بود که در میان آن قبیله زندگی میکرد و دائما در تلاش بود تا مردم را به کارهای خیر تشویق کند. او از عذاب خداوند در امان ماند و پس از آن به مدت پانصد و شصت سال زندگی کرد.
لقمان حکیم در گلستان سعدی
سعدی در کتاب گلستان و بوستان خود چند حکایت از لقمان حکیم آورده و از علم و حکمت او نوشته است. این حکایت در باب دوم گلستان او آمده:
لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟ گفت از بیادبان! هرچه از ایشان در نظرم آمد از فعل آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی / کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان / بخوانند، آیدش بازیچه در گوش
لقمان حکیم در مثنوی مولانا
مولانا جلالالدین بلخی از عارفان و شاعران مهم قرن هفتم هجری است. حکایتی در دفتر اول مثنوی او وجود دارد که در آن از لقمان حکیم نام برده است:
بوَد لقمان در غلامان چون طفیل / بر معانی تیره صورت همچو لیل
آن غلامان میوههای جمع را / خوش بخوردند از نهیب طماع را
خواجه را گفتند لقمان خورد آن / خواجه بر لقمان ترش گشت و گران
گفت لقمان سیدا پیش خدا / بندهی خائن نباشد مر تجا
امتحان کن جمله ما را ای کریم / سیرمان درده تو از آب حمیم
شباهت لقمان با شخصیتهای تاریخی
لقمان و ازوپ
شخصیت تاریخی لقمان حکیم را از جهاتی با ازوپ، حکیم و نویسندهی یونانی یکسان دانستهاند. ازوپ بردهای از اهالی سارد بود که شش قرن پیش از میلاد مسیح زندگی میکرد. او توسط صاحبش آزاد میشود و بعدها به درجهای از دانش و حکمت میرسد که به نویسندگی و شاعری روی میآورد. این شخصیت تاریخی حدود سیصد داستان و افسانه نوشت و در آن به پند و اندرز مردم پرداخت. از این جهت بسیاری از پژوهشگران معتقد هستند لقمان حکیم همان ازوپ افسانهای است یا حداقل شباهتهای بسیاری به شخصیت او دارد.
لقمان حکیم و احیقر
عدهای دیگر لقمان را با شخصی به نام احیقر یکی دانستهاند. احیقر یا همان بزرگمهر وزیر سناخریب، پادشاه آشور بود. این پادشاه در سال 705 قبل از میلاد به حکومت رسید و در آن دوران به ساخت بناها، ساختمانها و بهبود اوضاع اجتماعی مردم پرداخت.
احیقر وزیر او بود که فرزندی نداشت و بعدها پسری را به فرزند خواندگی گرفت و اندرزها و نصایح خود را خطاب به او نوشت. داستان احیقر از جهاتی شبیه به زندگی لقمان حکیم است. علاوه بر این، شباهتهایی میان داستانها و نصایح او با داستانهای لقمان وجود دارد. به همین دلیل عدهای این دو شخصیت را با هم یکی میدانند.
لقمان و بلعم باعورا
بلعم باعور یک شخصیت عالم در روایتهای یهودی و مسیحی است. او در زمان پیامبری موسی زندگی میکرد. خداوند به او درجهای از حکمت و عرفان بخشید که به مقام مستجابالدعوه رسید و حتی نام اعظم خدا را فراگرفت. بسیاری از محققان عقیده دارند لقمان حکیم همان بلعم باعور است که خداوند به او علم و حکمت بخشید و او را تا درجهی پیامبری بالا برد.
حکمت نظری و حکمت عملی در سخنان لقمان
خداوند در آیه 12 سورهی لقمان چنین گفته است: “ما به لقمان حکمت بخشیدیم. هرکسی از خداوند شاکر باشد برای خودش شاکر است و هرکس به او کفر بورزد به ضرر خود کفر ورزیده است.” این آیه به این معناست که خداوند به لقمان نوعی از حکمت را داده است که هم شاکر او باشد و هم به او کفر نورزد.
حکمت نظری
حکمت لقمان حکیم هم از نوع نظری بود و هم از نوع عملی. مطابق با آیات قرآن کریم، خداوند حکمتی به لقمان بخشید که دربارهی مبدا و توحید خودش بود. علاوه بر این به او علمی بخشید تا بتواند دربارهی قیامت و معاد با مردم سخن بگوید. این همان حکمت نظری است که در سخنان او وجود دارد.
حکمت عملی
حکمت عملی علم اخلاق و تدبیر سیاست، جامعه و حکومت است. لقمان حکیم در نصایح متعددی که به فرزند خود کرده است، از ضرورت بهپا داشتن نماز، امر به معروف و نهی از منکر و رعایت حق پدر و مادر سخن گفته است. این دسته از نصایح او دلالت بر وجود حکمت عملی در سخنان او دارد.
سخن پایانی
لقمان، حکیم بزرگی بود که قرنها پیش از ظهور اسلام زندگی میکرد. دربارهی اصل و شخصیت واقعی او اطلاعات ضد و نقیضی وجود دارد. عدهای او را همعصر با داوود پیامبر میدانستند و برخی دیگر عقیده داشتند او در میان قوم عاد زندگی میکرد. با اینحال در تمام روایتهای متعددی که از شخصیت او در قرآن، احادیث و منابع وجود دارد، به حکمت و دانش والای او اشاره شده است. او به دلیل امانتداری، رعایت حق مردم، راستگویی و دخالت نکردن در امور دیگران به حکمت الهی دست یافت. حکمت و جایگاه لقمان حکیم به اندازهای بود که سورهای از قرآن کریم به نام او نامگذاری شد.
نظر شما دربارهی این شخصیت مذهبی و تاریخی چیست؟ فکر میکنید کدام روایت دربارهی شخصیت اصلی او حقیقت داشته باشد؟
این سخن صحیح نیست که لقمان حکیم همان بلعم باعورا است چون بلعم باعورا جهنمی شد ولی لقمان خداوند به نیکی ازش یاد میکند در قرآن دو سوره بنام لقمان است سوره اول لقمان سوره دوم سوره سجده که در اصل نام سوره سجده سوره سجده لقمان است