گئورگ ویلهلم فریدریش هگل یکی از بزرگترین فیلسوفان آلمانی است که با اندیشه و فلسفه خود، تغییراتی بنیادین در افکار پس از خود ایجاد کرد. بسیاری از پژوهشگران عقیده دارند که تمامی مکاتب فلسفی عمده در قرن بیستم مانند اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، پدیدارشناسی و فلسفه تحلیلی، از دل واکنش علیه هگل و فلسفهی او بیرون آمدهاند. به این ترتیب یکی از دلایل مهمی که ما را به خواندن هگل و فلسفهی او ترغیب میکند، فهم ریشهها و سرچشمههای فرهنگ خودمان است. ما در این مقاله از دانشگاه کسب و کار به زندگی این فیلسوف مهم میپردازیم و بخشی از آثار و فلسفهی او را شرح میدهیم.
زندگینامه هگل
ویلهلم فریدریش هگل، فرزند ارشد خانوادهای از طبقه متوسط، در 27 اوت سال 1770 در دوک نشین وورتمبرگ متولد شد. این منطقه، ناحیهای پروتستان نشین در شهر اشتوتگارت واقع در جنوب غربی آلمان بود. خانوادهی هگل از دیرباز به مذهب و آداب و رسوم آن پایبند بودند؛ چنانکه چند نسل از اجداد آنها، کشیش کلیسای پروتستان شدند. مادر هگل تا پیش از مرگش مطمئن بود که فرزندش راه اجدادشان را پیش میگیرد و به کلیسا خدمت میکند. اما زندگی کوتاهش به او اجازه نداد تا آیندهی پسر بزرگش را ببیند و هنگامی که او یازده سال داشت، از دنیا رفت.
تحصیلات ابتدایی هگل
خانوادهی ویلهلم ارزش زیادی برای علم و فرهنگ قائل بودند. پدر او کارمند دولت بود و مادرش زنی باسواد بود که سهم فراوانی در پرورش فکری او در کودکی داشت. هگل پس از آن که نخستین درسهای زبان لاتین را از مادرش آموخت، از سن پنج تا هفت سالگی به کلاسهای مدرسهای لاتینی رفت. او از همان دوران علاقهی زیادی به آموختن و یادگیری داشت و بیشتر آن را مدیون حمایتها و تشویقهای مادرش بود. به این ترتیب تفاوت قابلتوجهی با همکلاسیها و دوستان همسنش داشت.
آشنایی با مفاهیم روشنگری
هگل از سال 1777 تا 1783 در یکی از مدارس اشتوتگارت تحصیل کرد. او در سال 1784 برای ادامه تحصیل به دبیرستان ایلوستره رفت و در آنجا با مفاهیم عصر روشنگری آشنا شد. دربارهی این دوران او چنین نوشتهاند:
“تحصیلات هگل در آن مدرسه، از حیث اصل و مبدا به نهضت روشنگر و از حیث برنامهی آموزشی به دوران باستان مربوط میشد. آموزگاران او با استفاده از آثار کلاسیک یونانی و لاتین، الگوهای تمدن و ارزشهای روشنگری را در ذهن او حک میکردند. هگل در این دوران شیفتهی آثار اسپینوزا، کانت، روسو و گوته شد.”
تحصیل در مدرسه دینی
ویلهلم پس از پایان دبیرستان در سال 1788 برای تحصیل در علوم دینی، به بنیاد توبینگن رفت. این بنیاد در حقیقت حوزهی علمیهای بود که در آن کشیشان پروتستان را برای دوک نشین وورتمبرگ تعلیم میدادند. دوران تحصیل او در این بنیاد از دو جهت بر زندگی او تاثیر گذاشت؛ در ابتدا تعالیمی که او در این مکان فراگرفت، ذهنش را به سوی دین کشاند و او را تبدیل به متکلمی در نهان کرد. اگرچه هگل علاقهای به ردای کشیشی نداشت و از مطالعه تفکرات خداشناسی کهن متنفر بود.
دومین تاثیر این دوران، آشنایی او با فیلسوفی به نام “فردریش شلینگ” و شاعر آلمانی “فریدریش هولدرلین” بود که همکلاسی او بودند. این سه دوست توجه ویژهای به انقلاب فرانسه که واقعهی عصرشان بود، داشتند. به این ترتیب به خواندن روزنامههای فرانسوی پرداخته و باشگاهی راهاندازی کردند تا دربارهی ادبیات انقلابی بحث و گفتوگو کنند.
دروس هگل در بنیاد توبینگن
مطالعات اولیهی هگل در دو سال نخست تحصیلش در بنیاد معطوف به اخذ درجهای معادل با کارشناسی ارشد بود. دروس او در این دوران بیشتر در زمینه مطالعات فلسفی مانند منطق، مابعدالطبیعه، فلسفه اخلاق، هستیشناسی و کیهانشناسی بود. او در نیمسال بعدی سال 1789 درسی در خصوص روانشناسی تجربی گرفت و در خلال آن برای نخستین بار به مطالعهی نقد “عقل محض کانت” پرداخت.
هگل پس از این دوران، مجبور بود سه سال از عمرش را وقف احراز مقام کشیشی کند، از این رو فقط به مطالعه دروس یزدانشناسی پرداخت. او مجبور بود کتابهایی در باب تاریخ کلیسا، اصول عقاید و انجیل بگذراند؛ اگرچه از آنها متنفر بود.
آثار و مقالههای دین محور
هگل در دوران حضور در توبینگن تنها چهار خطابه و چند قطعه کوتاه نوشت. در این میان مفصلترین و مهمترین نوشتهی او، قطعات مشهور به “رساله توبینگن” است که چنین شروع میشود: “دین از اهم مسائل است…”
این قطعه دستور کار بخش زیادی از فعالیتهای نخستین هگل را مشخص میکند. دغدغه اصلی او ترسیم یک دین مدنی و جمهوری در جامعه بود. هگل در چارچوب سنت جمهوریخواهی ماکیاولی، مونتسکیو و روسو معتقد بود که باید سرچشمه اصلی فضیلتِ جمهوریخواهانه و میهنپرستی را در دین جستجو کرد.
هگل در لباس معلم سرخانه
ویلهلم پس از گذراندن آزمون مجمع روحانیان در سپتامبر 1973 به عنوان معلم سرخانه در خانهی یکی از اشراف شهر برن مشغول به کار شد. این شغل به او زمان کافی میداد تا مطالعات و تحقیقات تخصصی خود را ادامه دهد. هگل در این دوران بسیار خواند و نوشت اما چیزی از خود منتشر نکرد. اگرچه آرزو داشت در جرگهی اهل قلم کشورش باشد. مهمترین نوشتهی او در این دوران، زندگینامه مسیح بود که به علت انتقادات تند و تیزی که نسبت به مسیحیت سنتی داشت، از اهمیت بالایی برخوردار است.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات رابرت کیوساکی، لئوناردو داوینچی، ابوعلی سینا و بیژن پاکزاد را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
تقویت عقاید سیاسی در برن
سالهای اقامت هگل در برن، تاثیر زیادی بر شکلگیری اندیشههای سیاسی او داشت. او در این دوره آثار اقتصاددانان سیاسی اسکاتلندی را خواند و با دقت فراوان به مطالعه و بررسی امور مربوط به جامعه اشرافی برن پرداخت. هگل که خود را آموزگار ملت میدانست، کتاب نامههای محرمانه اثر ژ. ژ. کار را ترجمه و با ضمیمه مقدمه و یادداشتهایی از خود، منتشر کرد. این نخستین اثر منتشرشده هگل بود. او در این اثر به این مسئله پرداخت که دولت باید از حق آزادی بیان، امنیت و داراییهای افراد محافظت کند و ایدهآلهای جامعه را با اصول آزادیخواهی سازش دهد.
زندگی در فرانکفورت
هگل در سال 1796، معلم سرخانهی یک تاجر ثروتمند شراب در فرانکفورت شد. او در این دوره به خشنودی و آرامش نسبی دست یافت و تلاش کرد به جای ایجاد تحولات سیاسی، سازگاری خود را در محیط افزایش دهد. دیدگاههای دینی و سیاسی او در سالیان اقامت در فرانکفورت دستخوش تغییر چشمگیری شد. به این ترتیب در مباحث تفسیری، دین را از موضع روشنگری تفسیر میکرد و به نقد میکشید.
اولین زادگاه فلسفه هگل
نخستین نوشتههای مربوط به دوران اقامت هگل در فرانکفورت، یعنی طرحهایی در باب دین و عشق که احتمالا در تابستان 1797 نوشته شد، چرخش تفکرات او را نمایش میدهد. نوشتار اصلی او در این دوره، دستنویس “روح مسیحیت و سرنوشت آن” بود که از اهمیت بالایی برخوردار بود. این اثر از بسیاری جهات حکم زادگاه فلسفه بالیده هگل را دارد، او برای اولین بار در این نوشته مفاهیمی از روح، دیالکتیک و سامان جهان را بیان کرد.
بازگشت به ینا
در مدت اقامت هگل در فرانکفورت، دوستش فردریش شلینگ که در دانشگاه ینا مشغول به کار بود، از او دعوت کرد که در کنار او به تدریس بپردازد. به این ترتیب در سال 1801، هگلِ 31 ساله به ینا بازگشت تا در دانشگاه آن، درس فلسفه تدریس کند. او در اواخر همان سال اولین کتاب فلسفی خود را با عنوان “دستگاههای شلینگ و فیخته در فلسفه” منتشر کرد.
علاوه بر این، او و شلینگ بار دیگر به یاد ایام توربینگن با همکاری هم مجلهای با موضوع انتقاد از فلسفههای نادرست چاپ و منتشر کردند. این نشریه تنها چند ماه منتشر شد. پس از رفتن شلینگ در بهار 1803، اتحاد او با هگل گسسته شد.
انتشار کتاب پدیدارشناسی روح
هگل دو سال پس از اقامت در ینا، در سال 1805 به مقام استادی ارتقا یافت. او که در این دوران به رشد و پرورش عقاید فلسفی خود پرداخته بود، توانست مدتی بعد کتاب “پدیدارشناسی روح” را منتشر کند.
او پس از پیروزی فرانسه بر پروس و تعطیلی دانشگاهها مجبور به ترک ینا شد. به این ترتیب در سال 1807 به شهر بمبرگ رفت و سردبیری و ویراستاری یک روزنامه کوچک محلی را برعهده گرفت. این روزنامه موافق اصلاحات ناپلئونی بود؛ بنابراین اگرچه آرمانهای دانشگاهی هگل را محقق نمیکرد، با ایدهآلهای سیاسی او منطبق بود.
ریاست دبیرستان
ویلهلم در نوامبر 1808 با حمایت یکی از دوستانش که وزیر آموزش و پرورش بود، به ریاست دبیرستانی در بمبرگ منصوب شد. او در این دوره تلاش بسیاری برای قرار دادن دروس فلسفه در نظام دبیرستان انجام داد؛ اما به نتیجهای نرسید. هگل در سپتامبر 1811 با ماری فون توخر که فرزند نجیبزادهای در بمبرگ بود، ازدواج کرد.
سپس صاحب دو فرزند به نام کارل فریدریش ویلهلم و ایمانوئل توماس کریستین شد. هگل در این دوران توانست یکی از کتابهای فلسفی مهم خود که علم منطق نام داشت را به اتمام برساند و منتشر کند. این اثر سه جلدی شالوده و زیربنای توصیفی عقاید او در فلسفهاش بود.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات مارک زاکربرگ، استاد شهریار، مارتین لوتر کینگ و چارلز دیکنز را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
تحقق آرزوی هگل
هگل سرانجام در اکتبر 1816 توانست به آرزوی دیرینهاش، یعنی احراز مقام استادی فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ دست یابد. او پس از ورود به دانشگاه متوجه شد که اوضاع فلسفهی آن خوب نیست؛ استادان نسبت به آن خصومت و بددلی داشتند و دانشجویان هم آن را برای شغل و مدرک میخواندند نه برای علاقه! هگل اگرچه دچار ناامیدی شد، هدف خود را گم نکرد و نخستین درسگفتارهایش را در باب زیبایی شناسی منتشر کرد. بعدها نوشتههای او در باب فلسفه سیاسی به مبنای فلسفه حق مبدل شد.
مهمترین اثر منتشرشده هگل در سالهای تدریس در هایدلبرگ، دایرةالمعارف علوم فلسفی بود. اثری سه جلدی که نخستین عرضهگاه کل نظام فلسفی او بود.
حضور هگل در دانشگاه برلین
در دسامبر 1817 وزیر آموزش و پرورش پروس نامهای به هگل نوشت و تصدی کرسی فلسفه در دانشگاه تازه تاسیس برلین را به او پیشنهاد کرد. اصلیترین دلیل او برای استخدام هگل، موافقت و همدلی او با اهداف نهضت اصلاحات در سال 1807 بود. هدف این نهضت، اعمال اصلاحات عمومی برای تضمین حقوق شهروندان و برچیدن امتیازات فئودالی بود. هگل که معتقد بود پروس مرکز چشمانداز فرهنگی خواهد شد، پیشنهاد وزیر را قبول کرد و به دانشگاه برلین رفت.
شکست اصلاحات
مدتی پس از ورود هگل به برلین، نهضت اصلاحات مجبور به عقبنشینی شد. برخی از دانشجویان او که مظنون به شرکت در عملیات خرابکارانه و ضد دولتی بودند، تبعید یا زندانی شدند. حتی خود هگل نیز مدتی تحتنظر پلیس قرار گرفت. با اینحال به علت حمایتهای وزیر آموزش و پرورش دچار مشکل خاصی نشد و توانست به فعالیتهای عادی خود ادامه دهد.
فعالیتهای هگل در برلین
هگل همانطور که انتظار داشت، در برلین به شهرت و نفوذ دست یافت. اگر چه شکی نیست که او در فن سخنرانی بسیار ضعیف بود. او لکنت زبان داشت، به سختی حرکت میکرد و مدام نفسنفس میزد. با اینحال بارها درسگفتارهایی در باب زیباشناسی، فلسفه، تاریخ فلسفه و فلسفهی دین ایراد کرد. هگل هرگز این درسگفتارها را منتشر نکرد؛ اما دانشجویانش آنها را در جزوههای خود ثبت کردند و در نخستین ویراست مجموعه آثار او گنجاندند.
سالهای پایانی
هگل پس از موفقیتهای متعدد در دانشگاه برلین، سرانجام ابزار و زمان لازم را برای مسافرت به دست آورد. او مشتاقانه به شهرهای پراگ، وین، بروکسل و پاریس سفر کرد. این فیلسوف بزرگ، در سال 1826 مجلهی سالنامه نقد علمی را بنیانگذاری کرد و شمار فراوانی از مقالات انتقادیاش را در آن به چاپ رساند. همچنین دو ویراست جدید از دایرةالمعارف خود در سال 1827 و 1830 منتشر کرد و بازبینی کتاب منطق را که در سال 1832 منتشر شده بود، آغاز کرد.
بیماری و مرگ
هگل در نوامبر سال 1831 به طور ناگهانی در برلین از دنیا رفت. روایات متعددی علت مرگ او را به دلیل بیماری وبا دانستهاند؛ حال آنکه احتمالا بر اثر بیماری مزمن معده یا روده از دنیا رفته است. مراسم تشییع جنازه او با حرکت دستهجمعی شمار کثیری از شخصیتهای برلین و دانشجویانش برگزار شد. او بنابر وصیت خودش در جوار مزار فیخته در گورستان دوروتئا برلین به خاک سپرده شد.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات انوشه انصاری، بیل گیتس، ویلیام شکسپیر و ارنست همینگوی را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
چارچوبهای فلسفه هگل
از زمان احیای فلسفه هگل در دهه 1970، وی به تصویری تثبیت شده در تاریخ فلسفه تبدیل شد. او در این سالها، عامل اتحاد متفکرانی شد که در برابر فلسفه جبههگیری داشتند و آن را خشک و متعصبانه میدانستند. علاوه بر این، امروزه بسیاری از محققان عقیده دارند که تمامی مکاتب قرن بیستم مانند اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم از دل فلسفه هگلی بیرون آمدهاند. به این ترتیب خواندن فلسفهی هگل میتواند ما را به درک اهمیت آن برساند.
برخی از اندیشههای مهم هگل
- ذهن و واقعیت یک چیز هستند و دیالکتیک به قانون تحولاتی گفته میشود که در ذهن صورت میگیرد.
- از طریق احساسات نمیتوان به حقیقت اشیا پی برد. به همین دلیل باید از دیالکتیک استفاده کرد که به معنای اصالت دادن به ورای محسوسات است.
- حقیقت و هستی چیزی جز عقل و علم نیست. به همین علت به مذهب هگل، مذهب اصالتِ علم مطلق یا اصالت عقل میگویند.
- اجزا وجود مستقل ندارند، بلکه مرتبهای از مراتب روان هستند. به این ترتیب طبیعت و جانوران صورتی از ذهن و روان است و فلسفه بالاترین مرتبه آن است.
ما در ادامهی این مقاله از دانشگاه کسب و کار به بررسی کلی بخشهایی از متون فلسفی او میپردازیم.
■ دیالکتیک هگل
ویلهلم برای دستیابی به حقیقت و بیان عقایدش روش خاصی مطرح کرد و آن را دیالکتیک نامید. سپس مفهوم دیگری به نام تناقض و ضدیت را به آن وارد کرد. دیالکتیک به معنای گفتوگو، دلیل و مجادله کردن است.
هگل تناقض را پایهی فعالیت طبیعت و موجودات میدانست و معتقد بود در صورت نبود تضاد و تناقض، مرگ و سکون بر آنها حاکم میشود. به این ترتیب، دیالکتیک، سازگاری تناقضها در درون ذهن و طبیعت است. در این میان دیالکتیک ابزار تحقیق نیست بلکه عین فلسفه و قاعدهی فکر و وجود است.
نظریه دیالکتیک در تاریخ، جامعه و علم
هگل یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ است که با نظریه دیالکتیک خود، یک روش منطقی و فلسفی جدید را ابداع کرد. او معتقد بود که همه چیز در جهان دارای دو جنبه متضاد و متناقض است که با هم در تعارض هستند. این تعارض باعث میشود که یک جنبه غلبه کند و یک جنبه جدید را به وجود بیاورد که حاصل تجمیع دو جنبه قبلی است. این فرایند را هگل با سه مرحله توصیف میکند: تز، آنتیتز و سنتز. این روش دیالکتیک را میتوان در بسیاری از زمینههای مختلف به کار برد. در این قسمت، ما سه مثال از تاریخ، جامعه و علم را بررسی میکنیم.
این سه مثال نشان میدهند که چگونه هگل با استفاده از روش دیالکتیک، تاریخ، جامعه و علم را تفسیر میکند. او با این روش، میخواهد نشان دهد که همه چیز در جهان در حال تغییر و تکامل است و این تغییر و تکامل از تضاد و تناقض مفاهیم ناشی میشود. او میگوید که این تضاد و تناقض نشانهای از حرکت روح جهانی است که به دنبال کمال و آزادی است. این فلسفه تضاد و تناقض هگل یکی از پیچیدهترین و جذابترین فلسفههای تاریخ است که برای بسیاری از فیلسوفان و روشنفکران الهامبخش بوده است.
دیالکتیک در تاریخ
هگل میگوید که تاریخ یک فرایند دیالکتیکی است که در آن ایدهها، نظامها و ملتها با هم در تضاد و تناقض هستند و از این تضاد و تناقض مراحل جدیدی از تکامل انسانی به وجود میآیند. برای مثال، انقلاب فرانسه یک حرکت دیالکتیکی بود که در برابر تز مونارشی و آنتیتز ارستوکراسی قیام کرد و سنتز جمهوری را به وجود آورد. این سنتز خود با آنتیتز ناپلئون و سپس با تز متحدان اروپایی در جنگهای ناپلئونی در تعارض قرار گرفت و سنتز جدیدی را به دنبال داشت.
این فرایند دیالکتیکی در تاریخ همچنان ادامه دارد و هر مرحله جدیدی از تاریخ، دارای تضاد و تناقض خود است که باعث پیشرفت و تغییر میشود. هگل معتقد بود که این فرایند به سمت یک هدف نهایی پیش میرود که آن را روح جهانی مینامید. روح جهانی نماینده منطق و خرد جهان است که در تاریخ تجلی مییابد. هگل میگوید که روح جهانی در آلمان قرن نوزدهم به کمال خود رسیده است و این کشور نقش رهبری در تاریخ را دارد.
دیالکتیک در جامعه
هگل میگوید که جامعه نیز یک فرایند دیالکتیکی است که در آن انسانها با هم در تعامل هستند و از این تعامل مفاهیم و نهادهای اجتماعی به وجود میآیند. برای مثال، خانواده یک نهاد اجتماعی است که از تعامل بین مرد و زن (تز و آنتیتز) به وجود میآید و فرزندان (سنتز) را تولید میکند. این سنتز خود با آنتیتز جامعه و سپس با تز دولت در تعارض قرار میگیرد و سنتز جدیدی را به دنبال دارد. این سنتز جدید میتواند یک قانون، یک اصلاح، یک انقلاب یا یک جنگ باشد.
دیالکتیک در علم
هگل میگوید که علم نیز یک فرایند دیالکتیکی است که در آن دانشمندان با مشاهده و آزمایش دنیای طبیعی، نظریهها و قوانین علمی را ابداع میکنند. برای مثال، نیوتن یک نظریه مکانیک کلاسیک (تز) را ارائه داد که با آنتیتز نسبیت عام انیشتین در تعارض قرار گرفت. این تعارض باعث شد که سنتز نسبیت خاص انیشتین به وجود بیاید که هر دو نظریه را در بر میگیرد. این سنتز خود با آنتیتز کوانتوم در تعارض قرار گرفت و سنتز جدیدی را به دنبال داشت. این سنتز جدید میتواند یک نظریه جامعه (theory of everything) باشد که هنوز کشف نشده است.
■ ایدئالیسم مطلق هگل چه بود؟
تجربهگرایان معتقد بودند که در مواجهه با جهان خارج، ناخودآگاه ایدههایی در ذهن ما شکل میگیرد و این ایدهها بنیادیترین منبع معرفتی ما انسانها هستند. هگل عقیده داشت فراتر از این ایدهها و ذهنهای جزئی، یک ایدهی مطلق وجود دارد و جهانهای خارج از آن، جلوههایی از این ایده مطلق هستند.
او برای این ایده دو خصوصیت مهم قائل بود؛ اول این که امری پویا و محرک است و دیگر اینکه در سیری مشخص به سمت خودآگاهی خویش رهسپار است. هگل در فلسفه خود مراحل حرکت این ایده به سوی خودآگاهی را با دیالکتیکاش شرح میدهد و کمک میکند با فهم آن به غاییترین شناخت انسانی دست پیدا کنیم.
■ اصل علیت
هگل در فلسفه خود به این نکته اشاره داشت که اصل علیت یا همان علت و معلول، نمیتواند تفسیر درستی از جهان هستی ارائه کند. چرا که با دنبال کردن تمام علت و معلولها نمیتوان به آخرین حلقهی آن در جهان دست یافت و در صورتیکه به علت نهایی برسیم، باز هم سوالاتی وجود دارد که غیر قابل پاسخ هستند.
به این ترتیب او تمام فلسفههای مطابق با علت و معلول را مردود کرد و نادرست خواند. او عقیده داشت فلسفه باید جهان را تفسیر کند، نه اینکه به دنبال علل باشد و این هدف فلسفه، تنها از طریق بررسی دلیل و نتیجه حاصل میشود.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات جبران خلیل جبران، فرانتس کافکا و عبدالحسین زرین کوب را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
■ چیستی خدا
هگل در فلسفهی دینی خود، نظری برخلاف کانت که معتقد بود خدا را نمیتوان شناخت داشت. او عقیده داشت خدا از انسان جدا نیست و انسان زمانی میتواند به وجود او پی ببرد که آگاهی داشته باشد. به عبارت دیگر، آنچه که خداوند میآفریند خودِ خداست. یعنی آفریننده در آفرینش خود نمود آشکار و ظاهری پیدا میکند و روح، آشکارگی مطلق است.
■ فلسفهی تاریخی هگل
هگل معتقد بود تاریخ نقش عمده و اساسیای در فلسفه دارد. از نظر او، فلسفه به معنای شناخت واقعیت و تاریخ جهانی است و هر فلسفهای که از تاریخ گزارش ندهد، فلسفه نیست. او معتقد بود اهدافی در زندگی اقوام و ملتها وجود دارد که مقصود تمام آنها تحقق آزادی است. به این ترتیب، هدف جهان و زندگی انسان خوشبختی نیست، بلکه رسیدن به خودآگاهی یا آزادی است. هگل برای اینکه مخاطبانش این اصول را درک کنند، کتاب اصول فلسفه حق را نوشت که از نظر خودش اثری ناب در تمام دوران تاریخ فلسفه است!
■ پدیدارشناسی هگل در فلسفه تاریخ
در دوران زندگی هگل این نگاه در اروپا رایج بود که دوران گذشته بدوی و ابتدایی است. آنها به پیشرفتهای فعلی جوامع خود افتخار میکردند اما نسبت به گذشته چنین احساسی نداشتند. در سال 1807 هگل استدلال کرد که هر دورهای را میتوان به عنوان مخزن خاصی از خرد و اندیشه در نظر گرفت. یعنی لازم است ما در فلسفهی تاریخی، به عقب برگردیم و برخی از مسائل گمشده آن را بازیابی کنیم. مثلا شرف و نیکنامی را در قرون وسطی که عصر وحشت و تحجر بود جستوجو کنیم و به حقایق و اصول تاریخی و فلسفی آن پی ببریم.
■ فلسفه سیاسی هگل
در برخی از داستانها چنین آمده که در 13 اکتبر سال 1806، هنگامی که لشکر ناپلئون از شهر ینا میگذشت، هگل کنار یکی از خیابانها نظارهگر او بود و حتی با او سخن گفت! هگل شیفته انقلاب فرانسه بود و بنیاد فلسفی خود را بر مبنای آزادی و آزاداندیشی قرار داده بود.
این فیلسوف بزرگ دربارهی سیاست چنین میگفت: “تاریخ و تجربه نشان میدهد که مردم هیچگاه از تاریخ نمیآموزند و براساس آموختههای خود عمل نمیکنند. در جهان فقط میانمایگی است که میماند و در فرجامین نگاه بر جهان حکم میراند.” این عقیدهی او که شباهت زیادی به افکار نیچه داشت، از آن زمان تاکنون اندیشمندان و سیاستمداران بسیاری را تحتتأثیر خود قرار داده است.
■ فلسفه هنری
هگل مخالف هنر برای هنر بود. از نظر او هنر برای انتقال افکار و عقاید از طریق احساسات بود. به این ترتیب نقاشی، ادبیات، موسیقی و طراحی را در زندگی لازم داریم تا بینشهای زندگی خود را قویتر و مفیدتر کنیم. مثلا میدانیم که جنگ و کشتار در هر کشوری محکوم و نادرست است؛ اما خواندن کتابهای ضدجنگ یا دیدن فیلمهای جنگی میتواند این باور را در وجود ما تثبیت کند.
■ نظریه هگل درباره روح
هگل یکی از مهمترین فیلسوفان ایدئالیسم آلمانی بود که سیستم فلسفی جامعی را ارائه داد. او در این سیستم، تمام وجود را به عنوان یک تکامل پیوسته و دیالکتیکی از روح (Geist) درک میکرد. روح برای هگل مفهومی گسترده و پیچیده بود که شامل همه اشکال ذهن، آگاهی، خودآگاهی، فرهنگ، تاریخ و هنر بود. هگل روح را به سه بخش تقسیم میکرد: روح خاصه (Subjective Spirit)، روح موضوعی (Objective Spirit) و روح مطلق (Absolute Spirit).
- روح خاصه بیانگر آن است که چگونه روح در انسانها و حیوانات زنده شکل میگیرد و چگونه از سطوح پایینتر آگاهی مانند احساس، ادراک و حافظه به سطوح بالاتر خودآگاهی مانند عقل، اراده و قضاوت میرسد.
- روح موضوعی بیانگر آن است که چگونه روح در اجتماعات انسانی و ساختارهای قانونی، سیاسی، اخلاقی و اقتصادی شکل میگیرد و چگونه از سطوح پایینتر حقوق مانند حق مالکیت و قرارداد به سطوح بالاتر اخلاق مانند تکلیف، مسئولیت و عدالت میرسد.
- روح مطلق بیانگر آن است که چگونه روح در اشکال هنری، دینی و فلسفی شکل میگیرد و چگونه از سطوح پایینتر هنر مانند هنر زیبایی و تجسمی به سطوح بالاتر دین مانند دین آشوری و مسیحیت میرسد. هگل معتقد بود که فلسفه سطح بالاترین و کاملترین روح مطلق است که در آن روح به خودشکوفایی میرسد و با خودش یکی میشود.
هگل گرایی چیست؟
در برابر دیالکتیک و فلسفه خاص هگل، دو جبهه فکری متفاوت به وجود آمدند؛ هگلیهای کهن یا راستگرا، هگلیهای جوان یا چپگرا. در این گروهها اندیشمندان و فیلسوفان بزرگی حضور داشتند که بعدا اندیشههایی چون مارکسیسم و کمونیسم را شکل دادند. ما در ادامه به معرفی این دو جبههی فکری و افکار متفاوتشان میپردازیم:
هگلیهای کهن
گروه هگلیهای کهن تمام عقاید و افکار این فیلسوف بزرگ را پذیرفتند و تلاش کردند حقیقت هگلگرایی را درک کنند. آنها فقط به حفظ فلسفه هگل بسنده کردند، به همین علت مورد انتقاد گروه جوان یا چپگرا قرار گرفتند. بعضی از افراد شاخص این گروه عبارتند از:
گابلر، گوشل، ادوارد گانس، هرمان هینریش، کونرادی و هوتو.
هگلیهای جوان
گروه هگلیهای چپ، مکتب خود را از سال 1830 تا 1848 پابرجا نگه داشتند. آنها هگل را به عنوان یک فیلسوف قبول داشتند اما معنا و مفهوم دیالکتیک فلسفی او را قبول نداشتند. هگلیهای جوان فلسفهی هگل را تغییر دادند.
مثلا مارکس و انگلس شکل جدیدی از عقاید او را بیان کردند که ماتریالیسم دیالکتیک نامیده میشد. در این ماتریالیسم نه تنها خبری از ایدهآلیسم و مابعدالطبیعه هگل نیست، بلکه این افکار به چالش و تناقض نیز کشیده میشوند. افراد شاخص این گروه نامهای مشهوری چون؛ لودویگ فوئرباخ، آرنولد روگه، کارل اشمیت، کارل مارکس و فریدریش انگلس است.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات پیتر دراکر، آلبرت انیشتین، علی شریعتی و ویکتور هوگو را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
همه چیز درباره هگلیسم راست و چپ
هگلیسم راست در برابر هگلیسم چپ، دو جریان متفاوت از تبعیت از فلسفه هگل است. هگلیان راست، که ظاهراً شاگردان مستقیم هگل در دانشگاه فردریش ویلهلمز بودند، از ارتدکس فلسفه هگل و تطابق آن با نظام سیاسی و مذهبی آلمان حمایت میکردند. آنها معتقد بودند که فلسفه هگل به انتهای تاریخ و تحقق روح مطلق در دولت پروسی رسیده است. هگلیان چپ، که بیشتر از جوانان و انقلابیون تشکیل شده بودند، دیالکتیک هگل را پذیرفتند، اما نه با مفهومی که هگل ارائه میکرد. آنها فلسفه هگل را به عنوان یک ابزار انتقادی و تغییر دهنده واقعیتهای اجتماعی و تاریخی میدانستند. آنها از نظام سیاسی و مذهبی آلمان انتقاد میکردند و به دنبال ایجاد یک جامعه برابریطلبانه و آزاد بودند.
میان هگلیان راست و چپ، اختلافات عمیقی وجود داشت که منجر به بحثها و مناظرههای فلسفی شد. هگلیان چپ به هگلیان راست اتهام میزدند که فلسفه هگل را به سوی محافظهکاری و تبعیت از قدرت میکشانند. می توان گفت هگلیان راست به هگلیان چپ اتهام میزدند که فلسفه هگل را به سوی رادیکالیسم و بیاعتقادی میکشانند.
هگلیان چپ به مرور زمان به دو گروه تقسیم شدند: گروه اول، که به آنها هگلیان وسط یا وسطیها میگفتند، از فلسفه هگل برای توسعه ایدههای انسانگرایانه و اخلاقی استفاده میکردند. از جمله این گروه میتوان به فویرباخ، شتراوس ، ویسه و فیشر اشاره کرد. گروه دوم، که به آنها هگلیان چپ رادیکال یا رادیکالها میگفتند، از فلسفه هگل برای توسعه ایدههای سوسیالیستی و کمونیستی استفاده میکردند. از جمله این گروه میتوان به مارکس ، انگلس ، بورن ، باکونین و هسه اشاره کرد. هر کدام از آنها تأثیرات مهمی در تاریخ اندیشه و جنبشهای سیاسی داشتند. هگلیان راست، برخی از مبانی فلسفی ناسیونالیسم آلمانی و فاشیسم را شکل دادند. هگلیان چپ، برخی از مبانی فلسفی سوسیالیسم ، کمونیسم و آنارشیسم را شکل دادند.
انتقادهای مارکس به فلسفه هگل
مارکس یکی از شاگردان هگل بود که از فلسفه او الهام گرفت ولی به شدت انتقاد کرد. در واقع مارکس فلسفه هگل را ایدئالیست و متافیزیک دانست و بر خلاف آن موضع ماتریالیست و تاریخی گرفت. مارکس معتقد بود که هگل تاریخ را از نظر روح جهانی تبیین کرده است درحالیکه باید از نظر ماده و روابط اجتماعی تبیین میشد. همچنین مارکس انتقاد داشت که هگل دیالکتیک را به صورت انتزاعی و انحصاری در ذهن بیان کرده است درحالیکه باید به صورت عینی و عملی در طبیعت و جامعه بیان میشد. مارکس فلسفه هگل را از سر به پا وارونه کرد و گفت که ایدهها تعیینکننده واقعیت نیستند! بلکه واقعیت تعیینکننده ایدهها است. در واقع مارکس هدف خود را نه تفسیر جهان بلکه تغییر آن دانست و برای این منظور نظریه انقلابی خود را بر پایه تحلیل روابط میان طبقات اجتماعی و نقش کار و تولید ارائه کرد.
معرفی برخی از آثار مهم هگل
ویلهلم در طول زندگی خود تنها چهار کتاب و چند مقاله منتشر کرد. بیشتر آثار و دستنوشتههای او پس از مرگش شناسایی و منتشر شد. ما در ادامهی این مقاله از دانشگاه کسب و کار به بررسی درونمایه آثار او میپردازیم و بهترین ترجمههای آن در ایران را معرفی کنیم.
• پدیدارشناسی روح
کتاب پدیدارشناسی روح، مهمترین کتاب فلسفی هگل است. ارزش این کتاب از آن جهت است که که اولا؛ نخستین کتاب هگل است که در آن به عنوان فیلسوفی صاحب سبک، به بیان عقاید خود پرداخته است. ثانیا این کتاب چنان کامل و عمیق است که اگر نویسندهی آن فقط همان را مینوشت، به تنهایی این قابلیت را داشت که او را به فیلسوفی بزرگ بدل سازد.
هگل در ابتدای این کتاب به توضیح هسته و درونمایه روش فلسفی خود میپردازد و از دلایل تفاوت فلسفهی خود با متدهای پیشین مینویسد. کتاب پدیدارشناسی شش بخش مهم دارد؛ آگاهی، خودآگاهی، عقل، روح، دین و دانش کامل. به این ترتیب هگل در این کتاب به پژوهشی شگرف از سیر پیشرفت آگاهی انسان تا فلسفه علمی میپردازد. در ایران ترجمههای متعددی از این کتاب انجام شده که یکی از نمونههای خوب آن، ترجمهی “محمدمهدی اردبیلی و سید مسعود حسینی” است که در نشر نی به چاپ رسیده است.
• دانش منطق هگل
بسیاری از افراد عقیده دارند کتاب دانشِ منطق، بنیان مطلق سیستم هگلی است و بهترین اثری است که سیر تفکر او در شکلگیری فلسفهای را نمایان میکند. به این ترتیب، اگر قصد دارید از سرچشمه عقایدی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم آگاه شوید، خواندن کتاب دانش منطق را در اولویت خود قرار دهید. این اثر با ترجمه “ابراهیم ملک اسماعیلی” در نشر نگاه ترجمه و چاپ شدهاست.
• متافیزیک: نظام ینا
کتاب متافیزیک ینا بخشی از نظام فلسفی هگل است که به ینا شهرت دارد و حاصل دستنوشتههای او در دوران اقامتش در این شهر است. نثر این کتاب که از آثار مهم فلسفه غرب است، تا حدودی سختخوان و مهجور است. نویسنده تلاش کرده در این اثر روایتی منحصر به فرد از متافیزیک غربی و متافیزیک ارسطو تا عقلگرایی مدرن و ایدهآلیسم کانت را به خوانندگان نمایش دهد. نظام ینا از جمله آثار هگل است که پس از مرگ او منتشر شد. این کتاب با ترجمه “محمدمهدی اردبیلی” در انتشارات حکمت به چاپ رسیده است.
• عناصر فلسفه حق
کتاب عناصر فلسفه حق یا خلاصهای از حقوق طبیعی و علوم سیاست، آخرین اثری است که در زمان حیات هگل منتشر شد. نویسنده در این کتاب به مبانی فلسفی حقوق، سیاست، اخلاق و جامعه میپردازد. به همین دلیل، این اثر، بسیاری از جنبشهای سیاسی چپ و راست را تحتتأثیر قرار داد و به عنوان مرکزی برای ارتباطات در اندیشههای مدرن در نظر گرفته شد. کتاب عناصر فلسفهی حق به نحوی در تدوین قانون اساسی کشورهای اروپایی نیز تاثیر داشت. ترجمهی فارسی آن در سال 1378، توسط مهبد ایرانیطلب در نشر قطره صورت گرفت.
• عقل در تاریخ
این کتاب هگل بر مبنای فلسفهی دیالکتیک و یگانگی بنیاد فکری او نوشتهشده است. کتاب عقل در تاریخ دو پیشنویس دارد که نسخهی اول آن کوتاهتر از دومی است. پیشنویس دوم به سه قسمت فلسفه تاریخ، تحقق روح در تاریخ و سیر تاریخِ جهانی تقسیم میشود. علاوه بر این پیوستی شامل وضع جغرافیای جهانی و تعاریف کلی جهان نو و کهن دارد. این اثر با ترجمه حمید عنایت در نشر شفیعی به چاپ رسیده است.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات آنتوان چخوف، ایلان ماسک، وارن بافت و آنتونی رابینز را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
سخن پایانی
هگل یکی از فیلسوفان بزرگی است که پس از هزار سال همچنان خوانده و شنیده میشود. او با بنیان فکری عمیقی که از خود برجای گذاشت موجب شکلگیری اندیشه و عقاید بسیاری از مردم جهان شد. تا جایی که فردی چون کارل مارکس با بهرهگیری از دیالکتیک او، مارکسیسم و اصول آن را پایهگذاری کرد.
هگل در طول زندگی خود علاوه بر سالها تدریس و آموزش، کتابهای متعددی نوشت که تنها چهارتای آن در زمان حیاتش به چاپ رسید. سایر آثار او پس از مرگش با پیوستها و توضیحاتی از دانشجویانش منتشر شد و میراث او را در جهان جاودان ساخت. نظر شما دربارهی این فیلسوف بزرگ آلمانی چیست؟ آیا تاکنون کتابی از او خواندهاید؟
منبع: Wikipedia