ارنست همینگوی به دلیل اینکه یکی از بزرگترین نویسندگان داستانی آمریکایی است، مشهور شده است. با این حال بهتر است بدانید که زندگی شخصی او نیز بسیار جالب است. با خواندن بیوگرافی ارنست همینگوی و گزارشهای مختلف از زندگی او، شاید به راحتی بتوان این واقعیت را دریافت که همینگوی فردی سخت گیر و سخت کوش و گاهی خوش گذران بود که از برخی بیماریهای روانی جدی نیز رنج میبرد. او یک بدجنس واقعی بود؛ اما می توانست یک تحریک کننده واقعی هم باشد!
با دانشگاه کسب و کار همراه باشید.
ارنست همینگوی یک بازمانده
همینگوی نیز یک بازمانده واقعی است. او با دردهای زیادی مثل سیاه زخم، مالاریا، ذات الریه، اسهال خونی، سرطان پوست، هپاتیت، کم خونی، دیابت، فشار خون بالا، دو سانحه هوایی، پارگی کلیه، پارگی طحال، پارگی کبد، له شدن مهره و شکستگی جمجمه زندگی کرد. به نظر میرسد تنها چیزی که میتوانست همینگوی را بکشد، خود همینگوی بود. افسوس که دقیقاً همین اتفاق افتاد. او بر این باور بود که اف بی آی وسایل او را غارت می کند و او را دنبال می کند
این مسئله و سایر اپیزودهای روان پریشی همسرش را بر آن داشت تا او را در بیمارستان روانی بستری کند. در آنجا او شوک الکتریکی دریافت کرد و حتی دیگر نامش را به خاطر نداشت، چه برسد به نوشتن. او مدت کوتاهی پس از سی و ششمین شوک الکتریکی خود را کشت. از قضا، افبیآی اعتراف کرد که همینگوی را تعقیب کرده و وسایل او را غارت کردهاند.
غرق شدن در زندگی ارنست همینگوی
“زندگی هر فردی به همین شکل به پایان میرسد. تنها جزئیات نحوه زندگی و نحوه مرگ او است که یک فرد را از دیگری متمایز میکند. “
گاهی اوقات، رمزگشایی از قسمتهای زندگی همینگوی و افسانه او دشوار است. خوشبختانه اطلاعات زیادی در مورد زندگی او وجود دارد. زندگی همینگوی از زمان تولد در اوک پارک، ایلینوی، از طریق رمانهایی که از تجربیات خودش گرفته شده بود تا مرگش در 62 سالگی به طور کامل ثبت شد. با این حال، افتادن در چاه عمیقی که همانا زندگی همینگوی بود و هرگز بیرون نیامد، آسان است.
مایکل رینولدز، نویسنده چندین کتاب درباره زندگی همینگوی میگوید: اگر بیش از حد به همینگوی توجه کنید، توانایی درک او را از دست خواهید داد.
تولد ارنست همینگوی
همینگوی در سال 1899 متولد شد و مانند هر کودکی که در سپیده دم قرن جدید به دنیا آمده بود، دوران کودکی او با دورهای از پیشرفت و تغییر سریع که ایالات متحده را فرا گرفت همزمان شد. پدرش پزشک و مادرش نوازنده بود. والدین همینگوی تأثیر زیادی بر این نویسنده گذاشتند و او را به علوم و استدلال عینی و همچنین هنر علاقه مند کردند. رد گریفین، مورخ و عضو هیئت مدیره بنیاد ارنست همینگوی پارک اوک میگوید: او واقعاً با محیطی غنی از فرهنگ، مذهب و علوم بزرگ شد.
پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، همینگوی به کانزاس سیتی نقل مکان کرد و در آنجا به عنوان یک گزارشگر تازه کار برای استار مشغول به کار شد و اخبار محلی را که شامل آتش سوزی، اعتصابات کاری و جنایت میشد، پوشش میداد. این دوره کوتاه بین سالهای 1917 و 1918 تأثیر زیادی بر او به عنوان نویسنده گذاشت، همانطور که خود همینگوی بعداً اذعان کرد. در این زمان بود که همینگوی نثر ساده خود را با «جملات کوتاه توضیحی» شکل داد.
داستان به ارتش پیوستن
ارنست همینگوی یک کاشف متولد شد، او قدرت ذهن بالایی داشت و برای جنگیدن در ارتش نام نویسی کرد. به دلایل پزشکی، او اجازه نداشت به عنوان سرباز خدمت کند. بنابراین در عوض، به عنوان راننده آمبولانس برای صلیب سرخ داوطلب شد. بر اثر شلیک خمپاره و مسلسل از ناحیه دو پا مجروح شد؛ اما این نه تنها مانع او نشد که سربازان دیگرش را به امنیت برساند و از خط آتش خارج شود بلکه باعث شد مدال نقره شجاعت نظامی ایتالیا را به ارمغان آورد، علیرغم اینکه حتی ایتالیایی نبود. همینگوی تکه ترکش را به همراه تعداد انگشت شماری از تجهیزات دیگر از جمله حلقهای با تکه گلوله، در یک کیف پول چرمی کوچک نگه داشت.
ارنست همینگوی زمانی که در بیمارستان میلان بستری بود، عاشق یک پرستار شد. به گفته محققان، این تجربه او را الهام بخش کرد و تلاش کرد تا کتاب کلاسیک “وداع با اسلحه” (1929) را بنویسد. داستان یک راننده آمبولانس جنگ جهانی اول که در عمل مجروح میشود و به دنبال پرستارش میافتد. هر چند پایان بسیار تراژیکتر است.
حضور در جنگ
در طول جنگ جهانی دوم، همینگوی قایق ماهیگیری خود را با تجهیزات جهت یاب، مسلسل و نارنجک برای شکار زیر قایقهای نازیها در اقیانوس اطلس مجهز کرد. پسر ارنست همینگوی در خاطراتش نوشت که آنها فقط یک زیردست دیدهاند. خیلی دور بود و خیلی سریع بود که نمیتوانستند آنها را بگیرند، بنابراین چیزی اتفاق نیفتاد. آنها همچنین تمرین کردند که چگونه با منفجر کردن لاکپشتهای دریایی نارنجکها را به سمت زیرنشینها پرتاب کنند. همینگوی هرگز برای حیوانات احترام قائل نبود، واقعیتی که به طور گسترده شناخته شده است. با این وجود، هیچ نویسنده آمریکایی به اندازه ارنست ارنست همینگوی با نوشتن درباره جنگ در اوایل قرن بیستم عجین نیست. او جنگ را از نزدیک تجربه کرد، از خطوط مقدم بیشماری پیام نوشت و از جنگ به عنوان پسزمینه بسیاری از به یاد ماندنیترین آثارش استفاده کرد.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات پیتر دراکر، آلبرت انیشتین، علی شریعتی و ویکتور هوگو را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
علایق عجیب ارنست همینگوی
همینگوی عاشق شکار و ماهیگیری بود. او گاهی در حالی که در خانه خود بود احساس میکرد در حال تعقیب شیرها در آفریقا یا گشت و گذار در جریان خلیج فارس در جستجوی مارلین و ماهی تن است. با توجه به حسابهای شخصی و نامههای ارسال شده به دوستان، وقتی در سافاریها در آفریقا بود بیشترین احساس انگیزه و زنده بودن را داشت. او به قدری شکارچی خوبی بود که در طول دومین سافاری خود، نگهبان محلی او را به طور موقت مسئول منطقهای که در آن اقامت داشت کرد.
در آثار داستانی استادانهاش، از روایت معروفش از یک سافاری آفریقایی در «زندگی شاد کوتاه فرانسیس مکومبر» تا قسمتهایی درباره شکار اردک در «آن سوی رودخانه و درون درختان» منعکس شده است. او همچنین یک کتاب کامل درباره تجربیات شکار خود به نام «همینگوی در شکار» نوشت که شامل گزیدههایی از رمانها و داستانهای دوستداشتنی او به همراه قطعات روزنامهنگاری از مجلاتی مانند Esquire و Vogue است. ادامه مقاله را در دانشگاه کسب و کار بخوانید.
ارنست همینگوی و رفتار شوکه کننده در بوکس
“نوشتن برای من هیچ است، بوکس همه چیز من است.” همینگوی
یکی دیگر از علایق زندگی او بوکس بود. ارنست این ورزش را از دوران کودکی انجام میداد، در آن بسیار خوب بود و در مقطعی به عنوان یک بوکسور آماتور موفق شناخته میشد. او حتی یک رینگ بوکس در حیاط خلوت خانه خود در کی وست درست در کنار استخر ساخته بود تا بتواند با میهمانان مسابقه دهد. وقتی خودش بوکس کار نمیکرد نیز گاهی به عنوان داور شرکت میکرد. یک بار او داور مسابقهای بود که یکی از یارانش تا سر حد آزار مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت؛ اما مبارز عقب نشینی نمیکرد و هر بار که ناک داون می شد بلند میشد.
مربی فرد جنگنده در یک لحظه حوله را روی زمین پرت کرد تا به او پیام بدهد؛ اما داور یعنی همینگوی حوله را برداشت و از رینگ بیرون انداخت. این اتفاق چندین بار تکرار شد تا اینکه شاین، خشمگین مانند گاو نر، پا به رینگ گذاشت و داور را مشت کرد. مدتی بعد بود که شاین فهمید مردی که او مشت کرده کسی جز ارنست همینگوی نبود. او با خجالت به خانه ارنست همینگوی رفت تا عذرخواهی کند؛ اما همینگوی اصلاً از این اتفاق ناراحت نشد و این دو در نهایت با هم دوست صمیمی شدند.
ورزش بوکس
در نمونه معروف دیگری، همینگوی نه تنها مهارتهای برتر خود در بوکس بلکه توانایی های ماهیگیری خود را نیز به نمایش گذاشت. همینگوی در حالی که در یک تورنمنت ماهیگیری در بیمینی بود، پس از اینکه بهتر از برخی از قهرمانان قبلی که تمام زندگی خود را ماهیگیری می کردند، از آب ماهیگیری کرد، مردم محلی را عصبانی کرد. برای جبران آن، ارنست همینگوی به مردم محلی پیشنهاد داد که پول از دست رفته مسابقات خود را پس دهند؛ اما نه رایگان! رقبا باید با پاپا بزرگ برای سه راند وارد رینگ شده و برنده میشدند. یکی از رقبا مردی بود که مردم محلی میگفتند میتواند «پیانو را روی سرش حمل کند». همینگوی 35 ساله که تحت تأثیر قرار نگرفت، او را در کمتر از یک دقیقه و نیم شکست داد. سه رقیب دیگر نیز به سرنوشت مشابهی دچار شدند.
روحیه رقابتی
یکی از داستانهای قابل توجه در رابطه با روحیه رقابتی او، مربوط به درگیری بین همینگوی و همکار نویسندهاش، مکس ایستمن، در دفتر ناشرشان در یک روز از سال 1937 است. همینگوی وقتی در مقاله جدید ایستمن خطی پیدا کرد که عبارت بود از “از پشت موهای دروغین سینه خود بیرون بیا، ارنست همینگوی.” با ایستمن روبرو شد و با سبک عجیب خود نویسنده را به چالش کشید. او این کار را کرد تا پیراهنش را در بیاورد و ببیند چه کسی موهای سینه بیشتری دارد.
نیازی به گفتن نیست که همینگوی بیشترین مو را داشت. همینگوی پیروز، با کتاب خودش به صورت ایستمن ضربه زد. طبق یک مقاله نیویورک تایمز در سال 1937، ظاهرا ایستمن پس از آن همینگوی را روی میز پرتاب کرد و او را روی سرش در گوشهای انداخت. همینگوی این اتفاق را تکذیب کرد و یک چالش جدید ارائه کرد:
“اگر آقای ایستمن مهارت خود را جدی بگیرد و اگر به نظر میرسد که او به دنبال داستان نویسی نرفته است، پس اجازه دهید از تمام حقوق پزشکی و ادعاهای قانونی برای جبران خسارت چشم پوشی کند و من 1000 دلار برای هر موسسه خیریهای که به نفع او باشد، برای خودش پرداخت خواهم کرد. سپس به اتاقی میرویم و او می تواند کتابش را برای من بخواند.”
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات آنتوان چخوف، ایلان ماسک، وارن بافت و آنتونی رابینز را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
یکی از رمانهای معروف او
رمان «خورشید نیز طلوع میکند» اثر همینگوی در سال 1926، جشن سالانه سن فرمین پامپلونا را از یک رویداد محلی به رویدادی بینالمللی به رسمیت شناخته شده تبدیل کرد که هر سال حدود یک میلیون بازدیدکننده را به خود جذب میکند. این رمان سفری را توصیف میکند که گروهی از بوهمیاییها از پاریس به پامپلونا در دهه 1920 انجام دادهاند و از شخصیتهایی الهام گرفته شده است که او در فرانسه و پس از جنگ ملاقات کرد.
من مینوشم تا دیگران را جذب کنم
در واقع، ارنست همینگوی آنقدر مشتاق الکل بود که حتی افسانهای وجود دارد که اختراع کوکتل معروف «مری خونین» را به او نسبت میدهد. افسانه میگوید که این نوشیدنی برای اولین بار در پاریس برای همینگوی سرو شد. طبق داستان، پزشکان او را از مصرف مشروبات الکلی منع کرده بودند و همسرش، مری، او را نگه داشته بود. متصدی بار در ریتز نوشیدنی ودکا و آب گوجه فرنگی را برای او مخلوط کرد، مشروب الکلی که به لطف سایر مواد قوی دیگر قابل تشخیص نبود. این کوکتل پس از اینکه از “همسر خونین” خود بهتر شد، به نام او تعمید داده شد. البته تعدادی از منابع این افسانه را رد کرده اند.
با این حال، درست است که او در طول مدت حضورش در هاوانا یک نوشیدنی اختراع کرد: پاپا دوبل. روزنامه نگاران و مهمانان دستور نوشیدنی را برای آیندگان ثبت کردند؛ اما اختلاف نظرهای کوچکی در مورد تهیه دقیق آن وجود دارد.
ناتوانی ارنست همینگوی
همینگوی پس از رسیدن به دهه شصت، متوجه شد که دیگر نمیتواند بنویسد. در بهار 1961، از او خواسته شد تا در یک ارائه برای مراسم تحلیف جان اف کندی، چیزی مختصر ارائه دهد. اما او به یکی از دوستان نزدیکش گفت: «دیگر نمیآید» و در حین گفتن اشک میریخت.
ارنست همینگوی در پایان عمرش مملو از توهمات پارانوئیدی بود. او فکر میکرد که دوستانش قصد قتل او را دارند یا تصور میکرد دو مرد که تا دیروقت در یک بانک کار میکردند، حسابهای بانکی او را حسابرسی میکردند. مقالهای که در سال 2006 منتشر شد، زندگی او را از طریق بررسی و بحث در مورد بیوگرافی، ادبیات روانپزشکی، مکاتبات شخصی، عکسها و سوابق پزشکی مورد بررسی قرار داد.
روانپزشکان بیان کردند که شواهد از تشخیص اختلال دوقطبی، وابستگی به الکل، آسیب مغزی تروماتیک و احتمالاً ویژگیهای شخصیتی مرزی و خودشیفته سخن میگوید. در اواخر زندگی، ارنست همینگوی همچنین علائم روان پریشی را بروز میداد که احتمالاً مربوط به بیماری عاطفی زمینهای او و اعتیاد به الکل و آسیب مغزی تروماتیک بود. همینگوی از مکانیسمهای دفاعی مختلفی از جمله خوددرمانی با الکل، سبک زندگی پرخاشگرانه و پرخطر و نویسندگی استفاده کرد تا بتواند با رنج ناشی از بیماریهای پیچیده اختلالات روانپزشکی خود کنار بیاید.
زندگینامه دیگر افراد موفق: اگر به مطالعه زندگینامه افراد موفق علاقه دارید توصیه میکنیم مقالات اپرا وینفری، سعدی، دونالد ترامپ و نیما یوشیج را در رسانۀ دانشگاه کسب و کار بخوانید.
پیام پایانی
خوشحالیم که تا انتهای این مقاله در دانشگاه کسب و کار با ما همراه بودید. در این مقاله به بررسی بخشهای مهمی از مسیر نویسندگی ارنست همینگوی و زندگی عجیب او پرداختیم.
شمایی که مقالات ما را دنبال میکنید اهمیت مطالعه را میدانید. مقالات ارائه شده در دانشگاه کسب و کار جزء به روزترین مقالات موجود میباشد. از همراهی شما دوستان علاقه مند به کسب و کار کمال سپاس را داریم.
منبع: Wikipedia