استراتژی چیست؟ موفقیت هر کسبوکاری با اثربخشی استراتژیای که دنبال میکند، تعیین میشود. یک استراتژی توضیح میدهد که چگونه یک شرکت قصد دارد در یک بازار رقابت و یا با سود رشد کند.
کسبوکارها در سرتاسر جهان کالاها و خدماتی را در بازارهای رقابتی میفروشند، که این بازار از آنها میخواهد ارزش مالکان و سهامداران را برای تضمین موجودیت آینده خود افزایش دهند. این امر مستلزم طرحی است که به مدیران کمک میکند تصمیمات خود را هدایت کنند و از منابع به طور مؤثر برای دستیابی به اهداف کلیدی استفاده کنند. این طرح به عنوان یک استراتژی تجاری نیز شناخته میشود.
استراتژی کسبوکار چیست؟
این تعریف ممکن است هم ساده و هم گیج کننده باشد:
استراتژی چیست؟یک استراتژی کسبوکار، طرح عملیاتی برای دستیابی به چشمانداز و اهداف تعیین شده یک سازمان را ترسیم میکند. این فرآیندها تصمیم گیری را برای بهبود ثبات مالی شرکت در یک بازار رقیب هدایت میکند.
استراتژی چیست؟ در تلاش برای کاهش پیچیدگی، بسیاری از منابع آنلاین به تعریف سادهتری از استراتژی اشاره میکنند:
- یک طرح سطح بالا که به کسبوکار کمک میکند تا به اهداف خود دست یابد.
- اگرچه این تعریف دقیق است؛ اما درک خوبی از چگونگی دستیابی به این اهداف به دست نمیدهد.
برای درک بهتر و دقیقتر، به این تعریف در قسمتهای بعدی این مقاله در دانشگاه کسبوکار اشاره خواهیم کرد.
استراتژی چیست و چه تفاوتی با تاکتیک دارد؟
قبل از اینکه به جزئیات ساخت یک استراتژی بپردازیم، درک تفاوت استراتژی با یک تاکتیک، حیاتی است. در حالی که این دو اصطلاح اغلب به جای یکدیگر اشتباه گرفته میشوند، اما دو مسئله کاملاً متفاوت هستند:
استراتژی به اهداف بلند مدت یک سازمان و نحوه برنامه ریزی برای دستیابی به آنها اشاره دارد. به عبارت دیگر مسیر رسیدن به چشمانداز تعریف شده را نشان میدهد.
تاکتیک به اقدامات خاصی اشاره دارد که برای رسیدن به اهداف تعیین شده در راستای استراتژی انجام میشود.
استراتژی چیست؟ به عنوان مثال، استراتژی شرکت A ممکن است تبدیل شدن به ارزانترین ارائه دهنده در بازار گوشیهای هوشمند باشد. سپس مدیران آن باید با تأمین کنندگان مذاکره کنند تا هزینه قطعات الکترونیکی مورد استفاده در تولید را کاهش دهند. این یک تاکتیک برای دستیابی به استراتژی تعیین شده است.
یا همانطور که کمدین و نویسنده انگلیسی فرانک مویر میگوید:
استراتژی خرید یک بطری شراب خوب، زمانی است که کسی را برای شام بیرون میبرید و تاکتیک این است که آنها را بنوشند.
سطوح استراتژیهای کسبوکار
معمولاً سه سطح وجود دارد که در آنها از استراتژی استفاده میشود: سطح شرکتی، تجاری و عملکردی.
هر سه سطح چارچوب استراتژیک یک سازمان را تشکیل میدهند:
- سطح شرکت: استراتژیهای سطح شرکت، برنامههای استراتژیک مدیریت ارشد یک سازمان هستند. آنها بیانیه مأموریت و چشمانداز را تشکیل میدهند و تأثیر اساسی بر عملکرد بلندمدت شرکت دارند. آنها تصمیمات مربوط به رشد، تملک، تنوع و سرمایه گذاری را هدایت میکنند.
- سطح کسبوکار: استراتژیهای سطح کسبوکار با چشمانداز شرکت ادغام میشوند؛ اما با تمرکز بر یک تجارت خاص. در این سطح، چشمانداز و اهداف به استراتژیهای مشخصی تبدیل میشوند که نحوه رقابت یک کسبوکار در بازار را نشان میدهد.
- سطح عملکردی: استراتژیهای سطح عملکردی برای پاسخ دادن به اینکه چگونه بخشهای عملکردی مانند بازاریابی، منابع انسانی یا تحقیق و توسعه میتوانند از استراتژیهای تجاری و سازمانی تعریف شده یک سازمان پشتیبانی کنند، طراحی شدهاند.
این غیر معمول نیست که یک شرکت استراتژیهای متعددی در هر سطح داشته باشد. در واقع، این مسئله برای اطمینان از اینکه نیازهای مختلف هر لایه به طور دقیق منعکس شده است ضروری میباشد استراتژی چیست؟ اگرچه استراتژیهای متعدد خطر اولویتها و اهداف متضاد را به همراه دارند، اما در صورت مدیریت صحیح میتوان این ریسکها را کاهش داد.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات شرکت دانش بنیان، مدیریت بحران، CEO و تفکر استراتژیک را حتما مطالعه کنید.
چرا داشتن یک استراتژی تجاری مهم است؟
وجود استراتژی یک عامل حیاتی موفقیت برای هر کسبوکاری است. اساساً، نقاط قوت و ضعف شرکت را منعکس میکند و به چگونگی برنامه ریزی شرکت برای پاسخگویی به تهدیدها و فرصتها در بازاری که در آن فعالیت میکند، پاسخ میدهد و استراتژی منابع موجود و نحوه بهکارگیری بهترین آنها را برای دستیابی به اهداف تعیین شده خود در نظر میگیرد.
به همین دلیل است که یک استراتژی، اغلب فانوس دریایی برای مدیریت یک شرکت نامیده میشود: در واقع استراتژی تلاشهای تمام بخشهای عملکردی را همسو میکند و به کارمندان خود یک Northstar میدهد که تصمیمگیری روزانه آنها را راهنمایی میکند.
استراتژی چیست؟ برای روشنتر شدن این نکته، بیایید ببینیم یک کسبوکار که استراتژی ندارد چگونه در بازار رقابت میکند:
عدم وجود چنین طرحی منجر به اقدامات بی نظم در هر بخش میشود و اثربخشی سازمان را به عنوان یک کل محدود میکند. این عدم انسجام همیشه منجر به از دست دادن قدرت رقابتی میشود که در بازار مورد بهره برداری قرار میگیرد.
چگونه یک استراتژی تجاری را تدوین میکنید؟
استراتژی چیست؟ یک استراتژی کسبوکار طرح عمل برای دستیابی به چشمانداز و اهداف تعیین شده یک سازمان را ترسیم میکند و فرآیندهای تصمیم گیری را برای بهبود ثبات مالی شرکت در یک بازار رقیب هدایت میکند.
تعریف فوق توصیههای عملی در مورد چگونگی ایجاد یک استراتژی مؤثر ارائه میدهد:
یک استراتژی باید چشمانداز یک کسبوکار را ترسیم کند، همچنین اهداف آن و نحوه رشد و رقابت بلندمدت آن را مشخص کند.
فرآیند ساخت استراتژی را میتوان به پنج مرحله تقسیم کرد:
- چشمانداز خود را مشخص کنید.
- اهداف سطح بالای خود را تعیین کنید.
- کسبوکار و بازار خود را تحلیل کنید.
- نحوه کسب مزیت رقابتی را تعریف کنید.
- یک چارچوب استراتژی بسازید.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات مدیریت دانش، حاکمیت شرکتی و گانت چارت را حتما مطالعه کنید.
مرحله 1: چشمانداز خود را تعریف کنید
اکثر منابع آنلاین پیشنهاد میکنند که تدوین استراتژی باید با تعریف اهداف یک سازمان آغاز شود؛ اما این دقیق نیست. زیرا فرض میکنند که عرضه، بازار و مشتریان اهداف از قبل تعریف شدهاند.
برای موفقیت یک استراتژی، ابتدا باید ارزشهای اصلی شرکت و موقعیت مطلوب آینده آن در بازار را در نظر گرفت. این به چشمانداز شرکت نیز معروف است.
نمونههایی از بیانیه چشمانداز برخی از بزرگترین شرکتها:
اپل:
اپل در تلاش است تا بهترین تجربه محاسباتی شخصی را برای دانشآموزان، مربیان، متخصصان خلاق و مصرفکنندگان در سراسر جهان از طریق سختافزار، نرمافزار و ارائههای اینترنتی نوآورانهاش به ارمغان بیاورد.
آمازون
مشتریمدارترین شرکت زمین باشید. برای ساختن مکانی که مردم بتوانند هر چیزی را که ممکن است بخواهند آنلاین بخرند پیدا و کشف کنند.
بر اساس چشمانداز یک شرکت، پیشنهادات، مشتریان و بازار آن قابل تعریف است. این یک مرحله مهم در فرآیند ساخت استراتژی است؛ زیرا تضمین میکند که استراتژی طراحی شده منعکس کننده نیازهای واقعی بازار مربوطه است.
مرحله 2: اهداف سطح بالای خود را تعیین کنید
پس از تعریف چشمانداز، گام بعدی استراتژی چیست؟ گام بعدی در تدوین استراتژی کسبوکار، تعیین اهداف سطح بالای یک سازمان است.
این اهداف معمولاً بر افزایش فروش و سود یک شرکت متمرکز هستند؛ زیرا وجود آن را تضمین میکنند و در صورت معامله عمومی ارزش سهامداران را بهبود میبخشند. به همین دلیل است که هدف یک استراتژی اساساً پاسخگویی به این سؤال است که چگونه یک کسبوکار میتواند در بازار برای افزایش درآمد خود رقابت کند و در عین حال موقعیت مالی خود را نیز بهبود بخشد.
استراتژی چیست؟ توجه داشته باشید که تدوین اهداف سطح بالا شامل هیچ هدفی برای دستیابی به مأموریت یک شرکت یا بازتاب ارزشهای اصلی آن نمیشود. این به این دلیل است که تنها هدف یک استراتژی تجاری عمومی افزایش ارزش اقتصادی شرکت برای صاحبان یا سهامداران آن است.
ارزشها و مأموریتهای اصلی بعداً هنگام طراحی استراتژیهای سطح پایینتر، مانند استراتژی بازاریابی یا عملیاتی در نظر گرفته میشوند.
مرحله 3: تجارت و بازار خود را تجزیه و تحلیل کنید
هنگامی که چشمانداز و اهداف تعریف شد، سازندگان استراتژی باید از نقاط قوت و ضعف کسبوکار خود و فرصتها و چالشهای موجود در بازار آگاه شوند.
این را میتوان با استفاده از تجزیه و تحلیل SWOT نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها، تهدیدها انجام داد:
اطلاعات به دست آمده در جریان تجزیه و تحلیل SWOT به عنوان مبنایی برای تدوین استراتژی است که ویژگیهای داخلی شرکت و وضعیت خارجی بخش بازار را در نظر میگیرد. این بینشها به تصمیم گیرندگان اجازه میدهد تا اطمینان حاصل کنند که نقاط قوت یک شرکت از فرصتهای موجود در بازار استفاده میکند. در حالی که به ضعفها و تهدیدهای بالقوهای که میتواند موفقیت بلندمدت سازمان را محدود میکند نیز توجه کنند.
مرحله 4: نحوه به دست آوردن مزیت رقابتی را تعریف کنید
مرحله چهارم در تدوین استراتژی چیست به این سؤال پاسخ میدهد که چگونه اهداف تعیین شده به دست میآیند.
شرکتهایی که در صنایع رقابتی به فروش میپردازند باید نحوه رقابت در بازار، ایجاد تقاضا و افزایش فروش و حاشیه سود خود را تعریف کنند.
مرحله 5: یک چارچوب استراتژی بسازید
بر اساس اجرای مراحل قبلی میتوان یک استراتژی تجاری عمومی را تدوین کرد.
با این حال، کارکردهایی مانند بازاریابی یا امور مالی به طور مؤثر به این استراتژی عمومی کمک نمیکنند مگر اینکه به استراتژیهای سطح پایینتر ترجمه شود.
استراتژی چیست؟ شکلگیری این استراتژیهای سطح پایینتر که در زیر یک استراتژی تجاری عمومی قرار دارند، چارچوب استراتژی نامیده میشود. موفقیت طرح تجاری عمومی را تضمین میکند؛ زیرا چشمانداز و نیازهای بخشهای واحد را در بر میگیرد و آنها را با اهداف سطح بالاتر همسو میکند.
محصول، نام تجاری، بازاریابی یا استراتژیهای عملیاتی تنها چند نمونه هستند که به موفقیت استراتژی کلی کسبوکار کلی شرکت کمک میکنند.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات استراتژی اقیانوس آبی، تفویض اختیار و اتوماسیون اداری را حتما مطالعه کنید.
پیشنهاد و ارزش پیشنهادی استراتژی چیست؟
یک استراتژی تجاری مؤثر مستقیماً بر پیشنهاد و ارزش پیشنهادی شرکت استوار است.
اولی نشان میدهد که چه کالاها و خدماتی ارائه میشوند، در حالی که ارزش پیشنهادی توضیح میدهد که چرا مردم در وهله اول باید آنها را بخرند. توجه داشته باشید که گزاره ارزش به دلیل وجود یک شرکت و تفاوت آن با رقبای خود پاسخ میدهد. به عبارت دیگر، توضیح میدهد که چگونه یک شرکت برای ایجاد تقاضا و رقابت در بازار برنامه ریزی میکند. برای مثال پیشنهاد ارزش Shopify، بیان میکند که چرا صاحبان مشاغل باید از پلتفرم استفاده کنند و تفاوت آن با دیگران چیست.
مشتریان
یکی دیگر از گامهای حیاتی در ایجاد یک استراتژی تجاری مؤثر، تعریف نوع مشتری است که یک شرکت به آن خدمات میدهد. مشتریان یا به عنوان مصرف کنندگان (B2C) یا مشاغل (B2B) طبقه بندی میشوند. هر دو گروه معیارها، دلایل و انگیزههای متفاوتی برای خرید کالا و خدمات دارند. اطلاع از آنها به یک شرکت اجازه میدهد تا به طور دقیق نیازها و خواستههای خود را در استراتژی خود برطرف کند.
بازار هدف
استراتژی چیست؟ در نهایت، سازندگان استراتژی باید در مورد بازاری که پیشنهاد و ارزش پیشنهادی آنها را هدف قرار میدهد، شفاف باشند. اگر یک شرکت به مصرف کنندگان بفروشد (B2C)، بازار را میتوان با عوامل جمعیت شناختی و اجتماعی – اقتصادی، مانند جنسیت، سن، شغل، تحصیلات، درآمد، ثروت و محل زندگی شخصی تعریف کرد.
با این حال اگر پیشنهاد، سایر مشاغل را هدف قرار دهد (B2B)، بازارها معمولاً با استفاده از عواملی مانند صنعت، تجارت یا مدل فروش گروههای مشتریان هدف تعریف میشوند.
استراتژی چیست؟ اگر میخواهید در مورد ویژگیهای بخش بندی بازار بیشتر بدانید، خواندن این مقاله از Annmarie Hanlon را توصیه میکنم.
برای نشان دادن این موضوع با یک مثال، نگاهی به Shopify بیندازید. ارزش پیشنهادی آنها ارائه یک پلتفرم تجارت الکترونیک است که به مشتریان خود اجازه میدهد در کانالهای متعدد بفروشند.
انواع استراتژیهای کسبوکار
پروفسور مایکل ای. پورتر، استاد مدرسه بازرگانی هاروارد، سه نوع استراتژی عمومی را که کسبوکارها میتوانند هنگام تعریف مزیت رقابتی خود انتخاب کنند، شناسایی کرد:
- رهبری هزینه
- تمایز
- تمرکز
با این حال، شرکتها همچنین میتوانند یکی از این استراتژیهای عمومی را به طور مؤثر دنبال نکنند. پورتر از این موضوع به عنوان “گیر کردن در وسط” یاد میکند. در این مورد، یک شرکت محصول یا خدماتی را به اندازه کافی منحصر به فرد ارائه نمیدهد که مشتریان را به خرید ترغیب کند. در عین حال، قیمت پیشنهاد برای رقابت مؤثر در بازار بسیار بالا است.
هنگام تعریف استراتژی چیست، عدم دستیابی به مزیت رقابتی منجر به عملکرد ضعیف فروش میشود که موجودیت آینده شرکت را تهدید میکند. با ادامه این مقاله در دانشگاه کسب و کار همراه ما باشید.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات تنخواه، هرم مدیریت و سطوح مدیریتی را حتما مطالعه کنید.
چارچوب استراتژیهای رقابتی عمومی پورتر
استراتژی چیست؟ بیایید نگاهی دقیقتر به راههای مختلفی که یک شرکت میتواند به مزیت رقابتی دست یابد بیندازیم:
رهبری هزینه
رهبری هزینه به توانایی یک شرکت برای تولید محصول با کمترین هزینه در صنعت خود اشاره دارد.
این مزیت هزینه را میتوان با استفاده از صرفه جویی در مقیاس، فناوریهای اختصاصی یا توانایی ایجاد و حفظ منافع هزینه در طول زنجیره تأمین به دست آورد. استراتژی رهبری هزینه از یک شرکت میخواهد که ساختار هزینههای خود را به طور مؤثر کاهش دهد. در عین حال قیمتهایی را مطابق با میانگین صنعت برای محصولاتش، محاسبه کند.
تفکیک
استراتژی چیست؟ در یک استراتژی تمایز، یک شرکت به دنبال ایجاد یک پیشنهاد منحصر به فرد است که توسط مشتریان هدف آن ارزش گذاری میشود. خریداران باید این پیشنهاد را در مقایسه با سایر گزینههای موجود در صنعت ارزشمندتر بدانند. در مقابل، یک شرکت قادر است قیمتهای بالاتری را برای محصولات خود مطالبه کند.
مثال: استارباکس یک نمونه عالی از شرکتی است که استراتژی تمایز را با موفقیت اجرا کرده است. در حالی که قهوه را به عنوان کالایی در دسترس میفروشد، فروشگاههای با طراحی خوب و تنوع بینظیر طعم ایجاد کرده است.
تمرکز
هدف استراتژی عمومی تمرکز تنها تعداد کمی از بخشهای بازار هدف است. ماتریس پورتر دامنه رقابت را در این موارد باریک تعریف میکند؛ زیرا هدف یک شرکت تنها بخش کوچکی از بخش وسیعتر بازار است.
مثال: شرکت هواپیمایی ارزان قیمت Ryanair نمونهای معمولی از شرکتی است که از استراتژی رهبری هزینه استفاده میکند. آنها با کاهش هزینهها و استفاده از صرفه جویی در مقیاس، با موفقیت در صنعت هواپیمایی رقابت میکنند. به همین دلیل، رایان ایر تنها یک نوع هواپیما (بوئینگ 737-200) در کل ناوگان خود دارد.
در این صورت، یک شرکت میتواند تمرکز بر هزینه یا تمایز داشته باشد:
استراتژی چیست؟ هنگامی که یک شرکت به دنبال به دست آوردن مزیت هزینه است، از یک استراتژی متمرکز بر هزینه پیروی میکند. پیشنهاد این شرکت یک جایگزین کم هزینه برای محصول پیشرو در بازار است که هنوز برای گروه خاصی از خریداران جذاب است.
از سوی دیگر، تمرکز تمایز به دنبال پاسخگویی به یک نیاز خاص در بخش مشتری است. این تمرکز تمایز، استراتژی بازاریابی طاقچه کلاسیک است که بسیاری از مشاغل کوچک و محلی برای رقابت با زنجیرههای بزرگتر در بازار خود دنبال میکنند.
مثال: فروشگاههای آنلاین کوچکی که در ارائه محصولات گیاهی و گیاهی تخصص دارند، نمونه خوبی از شرکتهایی هستند که از استراتژی تمرکز عمومی پیروی میکنند. محدوده هدف آنها اجازه میدهد تا به انتخاب ارجح در بخشهای مشتریان آگاه به محیط زیست و سلامت تبدیل شوند.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات روانشناسی صنعتی و سازمانی و ماتریس بوستون را حتما مطالعه کنید.
چگونه موفقیت استراتژی را اندازه گیری کنیم؟
استراتژی چیست؟ استراتژیهای تجاری زمانی موفق هستند که مستقیماً مسئول رشد و بهبود عملکرد رقابتی یا مالی باشند. موفقیت یک برنامه استراتژیک را میتوان با نظارت بر طیفی از شاخصهای کلیدی عملکرد (KPI) ارزیابی کرد.
با این حال، مهم است که این KPIها سطح دستیابی به اهداف تعریف شده در مرحله دوم فرایند تدوین استراتژی را اندازهگیری کنند.
KPIها قبل از اجرای استراتژی برای اطمینان از اندازهگیری دقیق تعریف میشوند. استراتژی چیست؟ به طور معمول، برخی یا همه KPIهای زیر هنگام اجرای یک استراتژی تجاری جدید، اندازه گیری میشوند:
رشد
- درآمد فروش
- تعداد مشتریها
- تکرار فروش مشتری
- نرخ حفظ مشتری
- نرخ تبدیل
- میانگین ارزش سفارش (AOV)
- حجم تجارت
موقعیت رقابتی
- سهم بازار
- موقعیت بازار
- نرخ برد فروش
- آگاهی از برند و اشارههای مطبوعاتی
- موقعیت حاشیه در مقابل میانگین صنعت
- رشد فروش در مقابل میانگین صنعت
عملکرد مالی
- سود ناخالص
- سود خالص
- سود عملیاتی
EBIT و EBITDA
- بازگشت دارایی
- جریان آزاد نقدینگی
- جریان نقدی عملیاتی
در عمل، شرکتها ممکن است موفقیت استراتژی را به روشی دقیقتر اندازه گیری کنند. به این دلیل که بخشهای جداگانه استراتژیهای سطح پایین خود را تعریف میکنند.
مقالات مرتبط در حوزه مدیریت: برای تکمیل دانستههای خودتان توصیه میکنیم مقالات CRM چیست، مدیریت ارتباط با مشتری و بهترین نرم افزار CRM را حتما مطالعه کنید.
مثالهای استراتژی کسبوکار
استراتژی چیست؟ برای نشان دادن اصول مورد بحث قبلی، دو نمونه از شرکتهایی را که استراتژی تجاری عمومی خود را با موفقیت اجرا کردهاند، گردآوری کردهایم:
آمازون
آمازون به دلیل خدمات عالی به مشتریان و گزینههای ارسال سریع شناخته شده است و در حالی که چشمانداز آن این است که مشتریمحورترین شرکت زمین باشد، اما آمازون با نوآوری مستمر در بازارهای موجود و جدید این امر را به واقعیت تبدیل میکند. نتیجه؟ رشد بیشتر و ارزش سهام بالاتر.
در اولین نامه سهامداران از سال 1997، جف بزوس خود چهار اصل را که شرکت را هدایت میکند، بیان کرد: وسواس مشتری به جای تمرکز بر رقیب، اشتیاق به اختراع، تعهد به تعالی عملیاتی و تفکر بلندمدت.
استراتژی تجاری عمومی آمازون کسب مزیت رقابتی با کاهش هزینهها (رهبری هزینه) همراه با توانایی آن در نوآوری در بازارهای رقابتی است.
تمرکز همیشگی: خدمت به نیازهای مشتریان نهایی
این به آمازون اجازه میدهد تا از رقبای خود که اغلب برای رسیدن به غول فناوری در طی چندین سال تلاش میکنند پیشی بگیرد.
استراتژیهای سطح پایین آن (عملیاتی، بازاریابی و غیره) همگی از استراتژی کلی تمرکز بر انتخاب، قیمت و صرفهجویی در مقیاس برای ایجاد ارزش برای مشتریان پیروی میکنند. این چارچوب استراتژیک به آمازون اجازه داده است تا به یکی از موفقترین شرکتهای فناوری در قرن بیست و یکم تبدیل شود.
حالا که بررسی کردیم تعریف دقیق استراتژی چیست، مثل همیشه با نظرها و پیشنهادهای خودتان ما را در دانشگاه کسبوکار حمایت کنید. اگر سؤالی در خصوص این مقاله دارید یا درخواست ارائه مقاله با موضوع خاصی را دارید حتماً برای ما بنویسید.